ارزش است که ما آن را ارزش به حساب بیاوریم !؟ اصلاً چرا از وضع اسلامی و الهی خودمان انتقاد کنیم !؟ چرا انتقادی کنیم که به معنای عیب جویی، ایرادگیری و نیش زدن است !؟ چرا به خودمان نیش بزنیم !؟ آیا وضع موجود، اشکالی دارد ؟ اگر دارد، همّت بگماریم تا اشکال را برطرف کنیم. چرا خرابش کنیم !؟ ما نباید به خودرُوی که در گردنهی نفسگیری، نالهکنان بالا میرود؛ حرکتش کُند است و مشکلی دارد، سنگ بزنیم. چون اگر سنگ بزنیم، متوقّف میشود. باید به آن خودرو کمک کنیم و هُلش بدهیم تا بالا برود. البته یکی از شگردهای جبههی دشمن، انتقاد از وضع موجود است. چون میدانند طبیعت انسان از انتقاد خوشش میآید، میخواهند یکی را پیدا کنند و به انتقاد از او بپردازند. معلوم هم هست که آنها برای مورد انتقاد قرار دادن، چه کسانی را انتخاب میکنند: مسؤولین و اصلِ نظام را. منتها اگر جرأت نکردند به انتقاد از اصل نظام بپردازند، به اشخاص نظام و سیاستهای آن حمله میکنند. ما چرا این کار را بکنیم ؟ ما اگر میخواهیم انتقاد کنیم، خیلی موارد و مسائل هست که میشود از آنها انتقاد کرد. آنها میگویند: « ما میخواهیم علیه سلطه باشیم .» در اوایل انقلاب، یک وقت سراغِ یکی از همین معاریف را - که با بنده آشنایی داشت و حالا از دنیا رفته است - گرفتم. ( من در همان اوایل، این فکر را داشتم که با بعضی از رفقا یا آشناهای قدیمی، حداقل تماسِ تلفنی برقرار