با نفس هم میدانهایی دارد؛ اما حالا مثالهایی که میزنیم برای مبارزات اجتماعی و اینهاست. پس، اوّل اینکه در آن جدّ و جهد و تلاش و تحرّک باشد. دوم اینکه، در مقابلش دشمنی باشد.
مبارزه، در آنجا که دشمن نیست، معنا ندارد. پس، جهاد متقوّم بر این دو رکن است: یکی اینکه در آن جدّ و جهد باشد؛ دیگر اینکه در مقابل دشمن باشد. اگر کسی علیه دوست جدّ و جهد کند، این جهاد نیست؛ بلکه فتنه و اخلال است. اگر کسی در مقابل دولت حق، در مقابل صلاح و نظام حق، جدّ و جهد و تلاش کند، این فتنه و محاربه است؛ جهاد نیست. حال این جدّ و جهدی که انجام میگیرد، به هر شکلی باشد - چه به شکل نوشتن، گفتن، کتاب، و چه به شکل شبنامه، شایعهپراکنی، نق زدن و منفی بافی - همهاش فتنهگری و اغواگری، و بعضی از اَشکالش محاربه است. اگر همه اینها در مقابل دشمن خدا و دشمنِ « علی لسان اللَّه و لسان رسوله و اولیائه علیهم السّلام »، باشد، میشود « جهاد فی سبیلاللَّه ». پیغمبر به این گونه جهاد دعوت میکند. پس، تنبلی و نشستن و بیکارگی و بیاهتمامی، از امّت پیغمبر خواسته نیست. جهادِ دائم.
« والجماعة »؛ « اجتماع ». بعد فرمود: « و من دعی بدعاء الجاهلیّه، فله جثوة من جثی جهنم »؛ سنگی از سنگهای جهنم بر سر کسی، که با دعوت جاهلیّت، دعوت کند ! جاهلیّت، نظامِ قبل از اسلام است. قبل از نظام اسلامی، نظام جاهلیّت است. غیر از نظام اسلامی، نظام جاهلیّت است.