خانم بیست یا بیست و دو ساله است و ممکن است مادر بچهای هم باشد، اصلاً نمیداند که طاغوت کیست و چیست. چون آن زمان که طاغوت رفت، این خانم، یک بچهی پنج یا هفت ساله بود. حالا وقت آن است که دشمن به آن مبارزه با طاغوتی که قولاً، فعلاً، احساساً و عاطفتاً در زندگی روزمرّه از سوی همهی مردم انجام میگرفت، حمله کند و آن را خدشهدار کند. شروع میکنند به گفتن اینکه چرا ؟ مگر چه کار کردند ؟ چرا باید اسم فلان خیابان را فلان چیز نمیگذاشتیم ؟ چرا باید اسم فلان میدان را عوض میکردیم ؟ مگر چه عیبی داشت ؟ دشمن اینطور وارد میشود. شما خیال میکنید که دشمن تمام شد و رفت ؟ طاغوت مُرد، اما سلسلهی طواغیتْ از دنیا نرفته است. سلسلهی طواغیت « الی یوم الوقت المعلوم » است. مبارزه برجاست. مبارزه با طاغوت، فرهنگ این جامعه بوده است و باید حفظ شود. دشمن میخواهد جلوِ این را بگیرد؛ لذا در دل و فکر شما تردید ایجاد میکند. « شما » که عرض میکنم، منظورم شما آقایان نیستید که البته شأنتان اجلّ است؛ بلکه مخاطبین دشمن است. دشمن میخواهد حسّاسیت در مقابل طاغوت را از شما سلب کند. حسّاسیت را که از شما سلب کرد، نتیجه چه میشود ؟ نتیجه این میشود که نسلی که میآید و طاغوت را لمس نکرده است، مورد تهاجمِ دشمن قرار میگیرد. چون نمیداند که در زمان طاغوت چه پدری از این مردم در میآوردند. نمیداند که در زمان طاغوت چه کارهایی میکردند. نمیداند که