مبارزه، تندتر و خشنتر شد. شما ملاحظه کنید که روزگاری نه چندان دور، در این تهرانِ مرکز کشور، حکومتی بر سرِکار بوده است که شاهِ آن وقتی میخواست نخستوزیری برای خود انتخاب کند، اوّل از امریکاییها میپرسید: شما موافقید من فلانی را انتخاب کنم یا نه ؟ وقتی میخواست مدیر شرکت نفت یا وزیر دفاع و یا رئیس ستاد ارتش را عوض کند - « زید » را بردارد و « عمرو » را بگذارد - از سفیر امریکا خواهش میکرد که « شما یک تُکِ پا به محلّ اقامت من تشریف بیاورید تا ببینیم سیاست شما با چنین تعویضهایی مخالفت دارد یا ندارد ؟» به معنىِ سادهتر، از آنها کسب تکلیف میکرد ! استکبار هم عادت به تعارف کردن ندارد که تا ببیند طرف کوتاه آمد، بگوید: « ببخشید ! ما با شما عرضی نداریم .» هرگز این طور نیست ! شما در مقابل استکبار و استعمار، هر چه بیشتر خم شوید، بیشتر فشار وارد میکند. اگر سرتان را پایین آورید، فشار خود را راحتتر وارد میکند تا به سجده بیفتید ! وقتی هم در مقابلش به خاک افتادید و سجده کردید، پایش را محکم روی شما میگذارد ! این، خاصیت قدرتهای استکباری و متجاوز است.
باری؛ آنها در مقابل چنان شاهی، که چنین کسب تکلیف میکرد، گاهی میگفتند: « عیبی ندارد. اگر شما فلان کس را به فلان سمت منصوب کنید ما حرفی نداریم و موافقیم .» البته، گاهی هم با انتصابهای او مخالفت