یقیناً آن را از دل فرموده بودند که « ای کاش من هم یک پاسدار بودم !» روی این جمله دقّت کنید که یعنی چه ؟ امام کیست ؟ آن مرد بزرگِ فقیهِ عارفِ زاهدی که در راه خدا، یکی از برجستههاىِ بیبروبرگرد است و هرکس در راه خدا باشد، اهل هر دین و ملتی که باشد، همین قدر که اهل معنویّت باشد، نور وجود امام بزرگوار را درک میکند. میگفت: « ای کاش من هم یک پاسدار بودم !»
پاسدار کیست که دلِ آن مردِ بزرگ را اینگونه به شوق میآورد ؟ این، همان چیزی است که عرض کردم. یعنی شوق به جهاد، شوق به حضور در میدانهای خطر و جنگ با دشمن. این را شما درک کردید. در پرونده شما هست. امروز هم هست و تمام نشده است.
کسی خیال نکند که جهاد - همان جهاد مسلّحانه را میگوییم؛ نه جهاد علمی و مالی و اقتصادی و جهاد در سنگر سازندگی که همه در جای خود محفوظند و فضیلت دارند - تمام شده است. البته فضیلتِ جهاد مسلّحانه با فضیلتهای دیگر قابل مقایسه نیست. میدان این جهاد، میدان بازی است که خودِ این هم فرصت دیگری است. اینها نِعَم الهی هستند و شما باید از این فرصتها استفاده کنید. این فرصتها، از شما مجموعهای بهوجود آورده است که افرادش میتوانند به آن کمالِ بشری برسند. البته هم میتوانند برسند و هم میتوانند نرسند. مبادا کسی خیال کند که « الحمدلله بارِ ما بسته است .» شما این امکان و این لباس و کفشِ مخصوصِ کوهنوردی و این