ثانیاً نویسندهای چون ویکتورهوگو به هیچ وجه در صدد نیست که اسقف را به کلّ رمان تعمیم دهد. او داستانی بیان میکند که در گوشهای از آن یک اسقف حضور دارد. همین ویکتورهوگو در رمان دیگرش - گوژپشت نتردام - چهرهی زشت یک کشیش را نشان میدهد. یک عنصر کلیسایی، شخصیت زشت و خبیث و منفی داستان اوست. در داستانهای فراوانِ نویسندگان غربی - نه آنهایی که ضدّ دینیند؛ حتی کسانی که انگیزهی ضد دینی هم ندارند - مواردی چنین به وفور یافت میشود. من دو سه سال پیش، داستانی ترجمه شده از یک نویسندهی ایتالیایی با عنوان « گل سرخ ( ۲ )» خواندم که داستان یک دیْر است. در این داستان که مربوط به قرون وسطاست، ماجرای زندگی کشیشها تشریح شده و نویسنده به انگیزهها، روشها و برخوردهای آنان پرداخته است. البته ماجراهای مذکور در تاریخ هم مشخّص و معلوم است و ما از آنها خبر داریم. با همهی این واقعیتها، میبینید که فلان کمپانی فیلمسازی در ایتالیا یا در هالیوود و یا در فلان گوشهی دنیا، فیلمی میسازد و در آن به ترویج مسیحیت و نشان دادن سیمای نورانی و ملکوتی یک کشیش خیالی میپردازد. وضع دنیا اینگونه است. فیلمسازان غربی از ساختن چنین فیلمهایی ابا ندارند. سؤال این است که چرا ما نبایستی از این وسیلهی تبیین رسا و بلیغ - سینما - برای ارائهی بهترین حقایق عالم که حقیقت دین است، بهترین استفاده را بکنیم ؟ چرا پرداختن به حقیقت دین در فیلمهای فارسی