نکتهی دوم این است که فیلم و هنر سینما، هنگامی وارد کشور ما شد که سیاستِ حاکم بر این کشور، دینزدایی بود. در فیلمهای سینماییِ ساخت داخل و فیلمهای سینماییِ خارجی که وارد میشد، جهت، غیر دینی و احیاناً ضدّ دینی بود. ضدّ دینی که میگوییم لزوماً نه به این معناست که در هر فیلمی بخواهند بهطور ویژهای دین را رد کنند؛ نه. سوق به اخلاقیاتِ غلط، سوق به فساد اخلاقی، سوق به ضدّ ارزشها از نظر دین و کلاًّ دینزدایی، گرایش غالب بوده است. سینمایی چنین در برههای از زمان برای کشور ما خسارت بزرگی به شمار میرفت. دستگاههای وقت هم، چنین سینمایی را ترویج میکردند. دستاندرکاران هم بعضی خودشان بیاعتقاد به دین و مبانی دینی بودند؛ بعضی هم اگر بیاعتقاد نبودند انگیزهای نداشتند که برخلاف آن جریان و آن جهت حرکت کنند و راه بروند. در دنیا قضیه اینطور نیست. در دنیای فیلم و سینما در کشورهای دیگر، مسأله از این قرار نیست. سینمای جهان در خدمت هدفهای گوناگونی است. از جمله در مواردی مثلاً در خدمت اهداف مسیحیت است. همین امروز در داخل کشور ما و در دسترس مردم، فیلمهایی وجود دارد که اگر چه هیچ گونه صراحتی در آنها نیست، اما در باطن و به معنا، مروّج مسیحیت است. مسیحیت را ترویج میکنند. آن دستگاه و کمپانیای که فلان فیلم جهتدار بدین معنا را ساخته است، یک کمپانیِ وابستهی به کلیسا یا کار کننده برای کلیسا بوده است. به کمپانی پول دادهاند و گفتهاند این فیلم را برای ما بساز. یا فرض بفرمایید فیلمنامهنویس