بتدریج دستگاههای وابسته به دولت، اداریها، نظامیها و حتی مسؤولینِ وقت هم به مردم پیوستند. بدینترتیب، نشانههای تلاشىِ رژیمِ پادشاهی آشکار شد و نهایتاً رژیم از هم پاشید. روزی که محمّدرضا از ایران فرار کرد، در واقع رژیم پادشاهی از بین رفته بود. او دید ماندنش دیگر فایدهای ندارد. لذا مجسّمهای از فرد بیچاره بدبختِ ( ۹ ) بدنامی که بدنامتر هم شد، درست کردند تا چند روزی رژیمِ در آستانه انحلالِ کامل را نگه دارند. او سی، چهل روز بر سرِ کار ماند، تا اینکه امام آمد و با یک اشاره دستِ ایشان، همه چیز روی هم ریخت.
نظام پادشاهی در ایران پوک شده بود. به خاطرِ چه ؟ به خاطرِ حضور مردم. مردم به چه خاطر به میدان آمدند ؟ به خاطر دین. چون شعار، شعارِ اسلامی بود؛ چون پیشوایان، پیشوایانِ اسلامی و روحانیونِ مورد اعتمادِ مردم بودند.
در بین مردم، کسان زیادی بودند که به روحانیون کمک میکردند و به آنها مشورت میدادند. حتّی در بعضی از شهرها، روحانیون را راهنمایی میکردند. اما عامه مردم و تودههای میلیونی در سرتاسر کشور، چون میدیدند در رأسِ علمای بزرگ و روحانیون موجّه، امام بزرگوار قرار دارند، که هم مرجع تقلید و هم روحانیای در سطح عالی دینیاند، به صحنه میآمدند. این انقلاب استثنایی، این گونه پدید آمد و به