بیانات سال 1373


دفاع میکردند؛ اما دفاع آنها نه از روی قدرت و عزّت که از روی دلسوزی و دلسوختگی بود. زیرا اسلام در غربت به سر می‌برد.

در افریقا، در آسیا و در خاور میانه، چقدر کشورهای اسلامی وجود دارد که در آنها نظامهایی رفت و نظامهای دیگری آمد؛ اما همه جا مسلمانان در انزوا و عزلت بودند. مثلاً کشوری مثل عراق، رژیم سلطنتی داشت. رژیم سلطنتی رفت، رژیم دیگری بر سرِ کار آمد. آن هم رفت، عدّه دیگری آمدند. بعد آنها رفتند، یک عدّه دیگر جایشان را گرفتند. باز آن عدّه رفتند و عدّه دیگری آمدند. تا این‌که نوبت به بعثیها رسید. در تمام این نقل و انتقالها، کسانی که جایشان خالی بود، مسلمانان بودند. اکثریّت قاطع مردم عراق، مسلمانند؛ اما در تحوّلات مذکور، اصلاً خبری از حضور آنها نبود ! یا فرض بفرمایید در کشور مصر - البته آن‌جا، جمعیتی به نام « اخوان‌المسلمین » بود - تحوّلی شد و رژیم سلطنتی از بین رفت. با از میان رفتن رژیم سلطنتی، رژیم جمهوری و انقلابی بر سرِ کار آمد که چهره شاخصش « عبدالنّاصر » بود. بعد، عبدالنّاصر مُرد، دیگری آمد. بعد او رفت، دیگری آمد. در تمام این مدّت - البته تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی - همه تحوّلات، برکنار از جریان اسلامی و عناصر اسلامی بود. اصلاً عناصر اسلامی، کاره‌ای نبودند. در همان انقلاب اوّلِ مصر هم، عناصر اسلامی مؤثّر بودند؛ اما به مجرّدِ این‌که

«32»