نداشت آن قطعه را باز کند و در رفع عیب و ایرادش بکوشد. زیرا قطعهها، قطعههای مرکّب بود؛ یعنی گاهی یک قطعه از یک هواپیما، مرکّب از ده قطعه به هم بسته شده بود. باید قطعه معیوب را باز میکردند، به وسیله هواپیما به کشور سازنده و فروشنده - که عمدتاً امریکا بود - میفرستادند. آن گاه، ضمن تحویلِ قطعه معیوب، یک قطعه جدید میخریدند و باز میگشتند ! چرا مهندسین ایرانی حق نداشتند به قطعه معیوب هواپیما دست بزنند ؟ برای اینکه به آنها میگفتند: « شما را چه به این کارها !؟ این مسائل مربوط به متخصصّین خارجی است. اصلاً شما دخالت نکنید و به چنین مواردی نزدیک هم نشوید !» تحقیر یک ملت همین است دیگر ! بنده بسیار متأسفم که باید بگویم: امروز هم در گوشه و کنار کشور کسانی پیدا میشوند که چنین طرز فکری دارند. یعنی هنوز هم عدّهای تحت تأثیر پس ماندههای فکری و سلیقهاىِ گذشتگانِ وابسته به غرب و امریکایند.
این یک نظر و طرز فکراست. یک نظر و طرز فکر دیگر هم وجود دارد که میگوید: « ما ملتی هستیم که تواناییهایی داریم و باید اصل را بر این بگذاریم که از این تواناییها استفاده کنیم. البته هر جا گیر کردیم و دیدیم دیگری ابزار بهتری دارد، میرویم از او ابزارش را قرض میکنیم؛ آن گاه میآییم کارمان را راه میاندازیم. بعد هم سعی میکنیم خودمان آن ابزار را بسازیم .» این یک کار عاقلانه است. نمیشود که شما هر وقت اتومبیلتان، اجاق