مکرّر عرض شده است که قوّهی قضائیّه برای «احقاق حق» است. در آیات کریمهی قرآن و در روایات مسئلهی حق تکرار میشود در قضایای مربوط به قضا و قضاوت: رَبِّ احکُم بِالحَقّ،4 رَجُلٌ قَضی بِالحَقّ؛5 خب «حق» چیست؟ در بینش اسلامی، در جهانبینی اسلامی، حق عبارت است از آن «قرارِ حقیقیِ عالم هستی»؛ این حق است. ما خَلَقنَا السَّماواتِ وَ الاَرضَ وَ ما بَینَهُما اِلّا بِالحَقّ،6 یا یک آیهی شریفه اینجوری است: خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ الاَرضَ بِالحَقّ؛7 یک آیهی شریفه دیگر این است که «ما خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ الاَرضَ وَ مـا بَینَهُما اِلّا بِالحَقّ»8 ــ که یکی ظاهراً در سورهی عنکبوت است، یکی در سورهی روم است ــ یا در یک آیهی شریفه [دارد]: وَ ما خَلَقنَا السَّماواتِ وَ الاَرضَ وَما بَینَهُما لاعِبینَ * ما خَلَقناهُما اِلّا بِالحَقّ؛9 خب، این حق است. حق یعنی چه؟ یعنی آن قرارِ حقیقیِ عالم وجود؛ آنچه خدا آنچنان آفریده است، آنچه محصول حکمت الهی است که باید آفرینش آنچنان باشد و آنچنان سِیر کند؛ این حق است که حکایت از آن حق هم عبارت است از صِدق. خب، حالا شما نگاه کنید به روایات؛ ببینید که در بین گناهان فردی یک انسان، کدام گناه به عظمت کذب است؛ یعنی حتّی حکایت امرِ واقع اگر خلاف شد ــ یعنی قول انسانی کذب شد ــ یکی از بزرگترین ذمائم اخلاقی انسان انجام گرفته است. شما یک مطلبی را میخواهید نقل کنید، موظّفید آنچنان که هست بگویید؛ یعنی همان قرارِ حقیقیِ هستی را در این بخش ارائه کنید، حکایت کنید، بیان کنید؛ اگر خلاف آن کردید، این میشود کذب، و کذب همان گناه بزرگی است که در قرآن مورد لعنت و مورد طرد [قرار گرفته] و در روایات اینهمه روی مسئلهی کذب و صدق تکیه شده است. این فقط حکایت حق است که اینقدر اهمّیّت دارد؛ حالا ببینید احقاق حق ــ یعنی عالم هستی را آنچنان که خدا آفریده است، اداره کردن، پیش بردن، آنچنان در حرکت آن، اشتراک سعی کردن، چقدر اهمّیّت پیدا میکند! این حق است. شما میخواهید این کار انجام بگیرد. هر گناهی تخلّف از حق است؛ در نظام الهی و اسلامی ــ که قوانین، قوانین الهی است ــ هر خلاف قانونی تخلّف از حق است، هر ظلمی تخلّف از حق است، هر کوتاهی از انجام وظیفه در آنجایی که وظیفهای هست، تخلّف از حق است. دستگاه قضائی سینه سپر کرده و ایستاده است در مقابل این شُعب گوناگون تخلّف از حق که نگذارد؛ این اهمّیّت دستگاه قضائی است.