شما ایستادهاید که نگذارید باطل بر نظام زندگی مردم تسلّط پیدا کند. در این مجموعهای که شما زندگی میکنید، کمر بستهاید به حق، یعنی به تضمین آن چیزی که قرارِ اصلی هستی و قرار آفرینش حقتعالی است؛ این خیلی کار مهمّی است. بیخود نیست که در باب قضاوت در شرع مقدّس و در فقه ما اینهمه دقّت به خرج داده شده است دربارهی متصدّی و مباشر امر قضا. کدامیک از کارهای دولتی اینهمه مورد توجّه قرار گرفته است که این خصوصیّت را داشته باشد، این خصوصیّت را نداشته باشد؟ این به خاطر آن است که کار خیلی مهم است؛ خیلی مهم است. اگر کسی اینجور بگوید که اگر ما در دستگاههای گوناگون دولتی مشاهده کردیم و دیدیم اشکال هست، نارسایی هست، کار پیش نمیرود ــ طبق این تعبیری که حالا خیلی معروف شده، بعضیها هم درست، بعضی هم نادرست روی آن تکیه میکنند، مسئلهی بهرهوری و مانند اینها؛ یعنی به شکل نادرست روی آن تکیه میکنند، بعد استنتاجها و آماردهیهای غلطی در علن و معرض دید مردم انجام میگیرد ــ و بهرهوری کم است یا تخلّف هست، یا مثلاً فرض کنید که کار راه نیفتادن هست یا اشتغال آدمهای ناباب هست و مانند اینها، اگر فرض کردیم در یک دستگاهی از دستگاههای دولتی اینجوری است، اگر خواستیم علاج را ملاحظه کنیم، باید بپردازیم ببینیم کجای دستگاه قضائی در رسیدن به این مسئله نارسا است؛ چون دستگاه قضائی میتواند. حالا مثلاً در بخشهای نظارتیِ نسبت به دستگاههای متخلّف، فرضاً سازمان بازرسی کلّ کشور که مال دستگاه قضائی است ــ البتّه سازمان بازرسی باید بازرسیاش به شکل قانونی تضمین داشته باشد که بتواند اگر چنانچه تخلّفی دید، آن تخلّف را دستگاه قضائی برطرف کند، که اگر نداشته باشد، این یک نقیصهای در ترکیب کلّی دستگاه قضائی است؛ شأن دستگاه قضائی فقط دیدن و ارائهی تخلّف نیست، مبارزهی با تخلّف است ــ یا فرض کنیم دیوان عدالت اداری یا تشکیلات دیگری که مناسب این کار است، یا اگر دیدیم مثلاً در یک بخشی از جامعه یک بیعدالتی رایج است، فرض کنیم که در یک نقطهای العیاذباللّه قتل زیاد است، یا تجاوز به حقوق یک قشری از اقشار جامعه، مثلاً تعرّض به زنان در خانواده یا در بیرون خانواده فرضاً زیاد است، یا مثلاً حقوق کودکان رعایت نمیشود و یا از این قبیل چیزها، اگر [اینها را] دیدیم، برای علاج باید چه کار کنیم؟ باید به فکر بیفتیم که آن بخش ذیربط در قوّهی قضائیّه چه نارساییای دارد که این تخلّف در اینجا رشد کرده است. قوّهی قضائیّه اینجوری است. در نظام حاکمیّت اسلام، قاضی را والی و به تعبیر امروز ما، ولیّ امر منصوب میکرد، امّا همین قاضیِ منصوب ولیّ امر، خودِ ولیّ امر را گاهی میکشید به محاکمه، به گفتگو؛ آنجایی که البتّه افراد ظالمی بر سر کار نبودند یا یک فرصتی به قاضی داده میشد؛ البتّه قاضیهای غیر شجاع، قاضیهای وابسته، [مثل] یحییبناکثم هم در دنیا بودهاند که آنها را نمیخواهیم بگوییم. شأن قوّهی قضائیّه، این است: شأن تصحیح، شأن اصلاح، شأن مبارزهی با ظلم، شأن مبارزهی با ناحق؛ جامع اینها، کلمهی «ناحق» است.