خبرنگار: خب ایّام، ایّام کتاب و کتابخوانی و نمایشگاه کتاب است. در پایان فکر میکنم بد نیست اگر حضرتعالی پیامی برای همهی مردم ما بخصوص قشر تحصیلکرده و کتابخوان دارید، بفرمایید.
الحمدللّه سؤالات شما زود تمام شد؛ من احتمال میدادم بیش از این طول بکشد! بله، من پیامی که دارم، همان پیام همیشگی است. من دو مطلب را میخواهم امروز به مردم و به مسئولین عرض بکنم: یک مطلب همان مطلبی است که من همیشه تکرار میکنم؛ پارسال و سال قبل و سال قبل [از آن] و در مناسبتهای گوناگون هم گفتهام؛ و آن، این است که ارتباط مردم با کتاب باید بیش از این بشود. من میبینم که متأسّفانه در جامعهی ما آن مقداری که شأن این جامعه اقتضا میکند، کتاب رواج ندارد. بله، اگر ما یک جامعهی بیتاریخی بودیم، جامعهای بودیم که گذشتهای ندارد، فرهنگی ندارد، تاریخی ندارد، کسان بامعرفت و برجستهای از لحاظ فرهنگی ندارد، انسانهای بااستعداد و فهیم و دارای بینش و طرز فکر بالا ندارد ــ مثل بعضی از جوامع گوناگونی که در گوشه و کنار دنیا هستند ــ خب میگفتیم که بیرغبتیشان به کتاب قابل توجیه است امّا در جامعهی ما با اینهمه انسانهای فرهنگی، برجسته، والا، اساتید، مؤلّفین، آشنایان با کتاب، شعرا، نویسندگان، علمای بزرگ، دانشگاهیان برجسته ــ خیلی ما عناصر فرهنگی و عالِم و خلاصه اهل علم و اهل فرهنگ زیاد داریم ــ چرا باید اُنس با کتاب اینجور باشد؟ سابقهی فرهنگی ما خیلی زیاد است، سابقهی تاریخیمان خیلی زیاد است، جامعهمان اساساً یک جامعهی پخته و بالغشده است، یک جامعهی ابتدائی و بدوی نیست. باید مردم ما بیش از این با کتاب آشنا باشند؛ من این را میخواهم عرض بکنم. من حالا این را بگویم، در خانهی خود ما، در منزل خود من، تقریباً همهی افراد خانهی ما ــ یعنی شاید بگویم هیچ استثنا ندارد ــ شب در حال مطالعه خوابشان میبرد؛ همیشه. خود من هم همینجور هستم؛ نه اینکه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد؛ مطالعه میکنم، تا خوابم میآید، کتاب را میگذارم و میخوابم. همهی افراد خانهی ما همینجور هستند. توجّه میکنید؟ یعنی وقتی میخواهند بخوابند، حتماً یک کتاب پهلوی دستشان است، بدون تردید؛ یعنی استثنا ندارد در منزل ما. من فکر میکنم که همهی خانوادههای ایرانی باید اینجوری باشند؛ توقّع من این است. باید پدرها و مادرها بچّهها را از اوّل با کتاب محشور و مأنوس بکنند. باید حتّی بچّههای کوچک با کتاب اُنس پیدا کنند. توجّه میکنید؟ بچّههای کوچک. باید کتاب خریدن یکی از مخارج اصلی خانواده محسوب بشود؛ بیش از خریدن بعضی از وسایل تزئیناتی و تجمّلاتی مثل این لوسترها و میزهای گوناگون و مبلهای مختلف و پرده و مانند این چیزها. بیش از اینها مردم باید به کتاب اهمّیّت بدهند؛ مثل نان و خوراکی و وسایل معیشتی لازمی که در خانه هست، کتاب هم از این قبیل باید باشد. اوّل کتاب را بخرند، بعد که این تأمین شد، بپردازند به زوائد. خلاصه باید با کتاب اُنس پیدا کنند؛ اگر نکنند، جامعهی ایرانی به آن هدف و آرزویی که دارد که حقّ او هم هست نخواهد رسید. هر سال من این را گفتهام، حالا هم گفتم. البتّه من این را فراموش نکنم که از وزارت ارشاد تشکّر بکنم به خاطر اینکه چند توصیهای که ما سال گذشته در هنگام مصاحبه، در پایان بازدید، اینجا داشتیم، تقریباً همه را انجام دادند؛ [مثل] مسئلهی نمایشگاه دائمی، کتابهای پُرتیراژ، که الان آقای مسجدجامعی1 به من گزارش دادند. کارهایی که انجام گرفته خوب بود، و من خرسند شدم از آنچه انجام شده.