خب، ما و شما حالا امانتدار این قضیّه هستیم، ما و شما وارث و امانتدار این حقیقت تاریخی هستیم؛ یعنی امروز کسانی که میخواهند ماجرای عاشورا را به عنوان یک درس، به عنوان یک خاطره، به عنوان یک شرح واقعه بشنوند، از زبان علما و روحانیّون و مبلّغین و مبلّغات و مانند اینها میخواهند بشنوند. ما در این زمینه چه خواهیم کرد؟ میرسیم به قضیّهی «تبلیغ»؛ قضیّه خیلی مهم است. اگر یک روزی این طلّاب جوان و فضلای حوزههای علمیّه و مبلّغین و وعّاظ و مدّاحان و روضهخوانان توانستهاند این ماجرای عاشورا را مثل حربهای علیه ظلمات متراکمِ حاکم بر فضای زندگی همهی بشر به کار بگیرند و با این تیغ الهی بُرنده، پردهی ظلمات را بشکافند و خورشید حقیقت را به شکل حاکمیّت اسلام واضح و آشکار بکنند ــ که این کار اتّفاق افتاده است، این حقیقت در زمان ما اتّفاق افتاده است و واقع شده است ــ اگر چنانچه چنین چیزی یک روز واقع شده است و توانستهاند این معجزه را مبلّغین و گویندگان و روحانیّون و علما از حادثهی عاشورا ببینند، چرا نباید منتظر بود و متوقّع بود که در هر عصری و زمانی، در هر دورهای از دورهها، هر چه هم که تبلیغات دشمن در آن دوره سخت و همهگیر و ظلمات، اشدُّ تراکماً4 باشد، مبلّغین و گویندگان و علمای دین بتوانند علیه هر باطلی این شمشیر حق و این ذوالفقار علوی و وَلَوی5 را در دست بگیرند و از آن استفاده کنند؟ چرا ما چنین چیزی را مستبعد6 بدانیم؟