آن نکتهای که شما اشاره کردید، شاید الان جایش باشد بگویم. من در پیامِ تسلیتِ ایشان هم نوشتم؛5 ایشان واقعاً در کنار امام عنصری لازم و بیبدیل بودند. هیچکسِ دیگر در کنار امام نمیتوانست این نقش را ایفا کند، به خاطر اینکه خبر دادن به امام کار آسانی نبود؛ گاهی خبر تلخی بود که کسی باید به امام میداد؛ نهفقط خبرهایی مانند مرگومیر، بلکه حوادثی بود، اشکالاتی در دولت، در مسئولان و در اشخاص بود که باید یک نفر به امام منتقل میکرد؛ هر کسی نمیتوانست این کار را بکند، چون ممکن بود بعضی منتقل کنند، بعد امام ندانند که خود اینها جزو چه گروه و باندی هستند و این خبر چقدر اتقان دارد؛ فردی باید این کار را انجام میداد که به امام نزدیک میبود و این فرد حاج احمد آقا بودند. ایشان، هم در انتقال خبرها و هم در انتقال نظرات امام به بیرون ــ چه به بنده و دو سه نفر دیگر که مسئولان سطح بالای نظام بودیم، و چه به مردم یا بعضی دیگر از مسئولان ــ تبحّر خاصّی داشتند و نظرات امام را خوب منعکس میکردند. همچنین، در موارد متعدّدی، به امام مشورت میدادند. امام هم آدمی نبودند که تحت تأثیر عواطف قرار گیرند و مسئلهی «پدر و فرزندی» تأثیر ناروایی در ایشان داشته باشد، [لذا] از مشورت حاج احمد آقا استفادهی بهینه را میکردند؛ یعنی چنین نبود که هر چه حاج احمد آقا میگویند گوش کنند، بلکه مواردی اتّفاق افتاد که امام نظری داشتند و شاید خود ما هم خیال میکردیم این نظر را حاج احمد آقا به ایشان منعکس کردهاند، بعد خدای متعال مسائل را طوری پیش میآورد که میفهمیدیم نظر امام در این مورد چیزی دیگر است و نظر حاج احمد آقا جز این بوده است. حتّی در یک مورد، نظری از قول امام برای من نقل شد که من، هم تعجّب کردم که چطور امام این نظر را باید بدهند و هم آن را قبول نداشتم، ولی هم حاج احمد آقا و هم آقای هاشمی6 بر آن نظر مُصر بودند و چون به عنوان نظر امام نقل شده بود، جلسهای برگزار کردیم که تصمیمگیری کنیم؛ امر بسیار مهمّی بود. من گفتم باید خدمت امام برویم و ببینیم ایشان چه میگویند، چون احتمال دادم شاید امام بعضی از حواشی و واقعیّات را درست ندانند. خدمت امام رفتیم و آنجا بعد از آنکه حرفها مطرح شد، من دیدم امام به همان نظری که بنده داشتم گرایش پیدا کردند. در آن لحظه، این مطلب فوری به ذهن رسید که «پس چگونه حاج احمد آقا از امام چیز دیگری نقل کردند؟» حاج احمد آقا ملتفت شدند که اینجا جای توجّه به چنین گمانی است، فوری جلوی همهی ما با امام روبهرو کردند و گفتند «آقا! من صبح که پیش شما آمدم، شما اینگونه نگفتید؟» آن وقت جزئیّات را گفتند؛ امام تأمّلی کردند و گفتند «بله، همینگونه است»؛ یعنی معلوم شد که حاج احمد آقا در معرض این بودند که گاهی در تبدّل نظر با رأی امام متبدّل شوند. میخواهم این را عرض کنم که حرفهای امام مشورتهای حاج احمد آقا نبود، امّا از ایشان هم استفاده میکردند. حاج احمد آقا، در موارد متعدّدی، نظرات پختهی خوبی را به امام منعکس کرده بودند. البتّه گاهی چیزهایی هم میگفتند که امام قبول نمیکردند. ما خودمان این را در قضیّهی جنگ، در قضایای سیاست خارجی و در مواردِ متعدّد دیگر دیده بودیم که نظر امام یک چیز بود، نظر حاج احمد آقا بکلّی چیز دیگری بود.