بیانات سال 1374


خب، یک سؤالی اینجا باقی میماند و آن اینکه حالا اگر این قطاری را که پیغمبر اکرم بر روی این خط به راه انداخته است، یک دستی، یک حادثه‌ای آمد و از خط خارج کرد، تکلیف چیست؟ اگر جامعه‌ی اسلامی منحرف شد و این انحراف به جایی رسید که خوف انحراف کلّ اسلام و معارف اسلام بود، [تکلیف چیست؟] چون دو جور انحراف داریم: یک وقت مردم فاسد میشوند؛ که خب، خیلی اوقات چنین چیزی پیش می‌آید امّا احکام اسلامی از بین نمیرود. لکن یک وقت مردم که فاسد میشوند، حکومتها هم فاسد میشوند، علما هم فاسد میشوند، گویندگان دین هم فاسد میشوند، و از آدمهای فاسد، اصلاً دینِ صحیح صادر نمیشود؛ قرآن را تحریف میکنند، حقایق را تحریف میکنند، خوبها را بد میکنند، بدها را خوب میکنند، منکر را معروف میکنند، معروف را منکر میکنند و خطّی را که اسلام مثلاً به این سمت کشیده است، می‌آیند 180 درجه عوض میکنند به سمت دیگر. اگر جامعه‌ی اسلامی و نظام اسلامی به یک چنین چیزی دچار شد، تکلیف چیست؟ پیغمبر البتّه فرموده بود تکلیف چیست. قرآن هم فرموده است تکلیف چیست: «مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دینِهِ فَسَوفَ یَأتِی اللّهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُم وَ یُحِبّونَه»7 تا آخر. و آیات زیاد دیگری و روایات فراوان دیگری و همین روایتی که حالا از قول امام حسین نقل میکنم برایتان که امام حسین این روایت پیغمبر را خواند برای مردم. پیغمبر [این را] فرموده بود، امّا آیا پیغمبر به این حکم الهی میتوانست عمل کند؟ نه، چون این حکم الهی در وقتی قابل عمل است که جامعه منحرف شده باشد. اگر جامعه منحرف شد، یک کاری باید کرد؛ خدا در اینجا یک حکمی دارد. در جوامعی که انحراف پیش می‌آید ــ به آن حدّی که عرض کردیم که خطر انحرافِ اصل اسلام است ــ انسان یک تکلیفی دارد؛ خدا که انسان را بی‌تکلیف نمیگذارد در هیچ قضیّه‌ای. این تکلیف را پیغمبر فرموده است، قرآن و حدیث گفته‌اند؛ امّا پیغمبر که نمیتواند به این تکلیف عمل کند. چرا نمیتواند؟ چون این تکلیف را آن وقتی میشود عمل کرد که جامعه منحرف شده باشد؛ زمان پیغمبر که جامعه منحرف نشده است، زمان امیرالمؤمنین که جامعه منحرف نشده است به آن شکل. در زمان امام حسن که معاویه در رأس حکومت است، اگرچه خیلی از نشانه‌های آن انحراف پدید آمده است، امّا هنوز به آن حدّی نرسیده است که خوف تبدیل کلّی اسلام وجود داشته باشد. چرا، شاید بشود گفت در یک برهه‌ای از زمان یک چنین وضعیّتی هم پیش آمد، امّا در آن وقت فرصتی نبود که این کار انجام بگیرد؛ موقعیّت مناسبی نبود. اهمّیّت این حکمی که جزو مجموعه‌ی احکام اسلامی است، از خود حکومت کمتر نیست. چون حکومت یعنی اداره‌ی جامعه، و اگر جامعه بتدریج از خط خارج شد و خراب شد و فاسد شد و حکم خدا تبدیل شد و ما آن حکمِ تغییر وضع و تجدید حیات یا به تعبیر امروز، «انقلاب» را نداشته باشیم، این حکومتی که در اسلام آمده است، وقتی فاسد شده است و از خط خارج شده است، به چه دردی میخورد؟ پس اهمّیّت آن حکمی که مربوط است به برگرداندن جامعه‌ی منحرف به خطّ اصلی، از خود حکم حکومت کمتر نیست؛ شاید بشود گفت اهمّیّتش از جهاد با کفّار بیشتر است؛ شاید بشود گفت اهمّیّتش از امر به معروف و نهی از منکرِ معمولی در یک جامعه‌ی اسلامی بیشتر است؛ حتّی شاید بشود گفت که اهمّیّت این حکم، از عبادات بزرگ الهی و از حج بیشتر است. چرا؟ برای خاطر اینکه این حکم درحقیقت، تضمین‌کننده‌ی زنده شدن اسلام است بعد از آنکه مشرف به مردن است یا مرده است و از بین رفته است.

«11»