حالا ما به چه دلیل این مطلب را عرض میکنیم؟ این را ما از کلمات خود امام حسین به دست میآوریم. من در میان کلمات حضرت ابیعبداللّه (علیه السّلام) چند مورد را انتخاب کردهام؛ البتّه بیش از اینها است، که همه همین معنا را بیان میکند. اوّل در مدینه؛ آن شبی که ولید ــ حاکم مدینه ــ حضرت را احضار کرد و گفت معاویه از دنیا رفته است و شما باید بیعت کنید. حضرت به او فرمود که باشد تا صبح بشود؛ نَنظُرُ وَ تَنظُرونَ اَیُّنا اَحَقُّ بِالخِلافَة؛ فکر کنیم ببینیم ما باید خلیفه بشویم یا یزید باید خلیفه بشود. فردای آن روز که مروان حضرت را در کوچههای مدینه دید، گفت: یا اباعبداللّه! تو خودت را داری به کشتن میدهی؛ چرا با خلیفه بیعت نمیکنی؟ بیا بیعت کن و خودت را به کشتن نده، خودت را به زحمت نینداز. حضرت در جواب او این جمله را فرمودند: اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعونَ وَ عَلَی الاِسلامِ السَّلامُ اِذ قَد بُلِیَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثلِ یَزید؛9 با اسلام دیگر باید خداحافظی کرد و بدرود گفت، آن وقتی که حاکمی مثل یزید بر سر کار بیاید و اسلام مبتلا به حاکمی مثل یزید بشود. قضیّهی شخص یزید نیست؛ «مِثلِ یزید». حضرت میخواهد بفرماید که تا حالا هر چه بود، قابل تحمّل بود؛ امّا الان حساب اصل اسلام و پای اصل دین و نظام اسلامی در میان است و با حکومت کسی مثل یزید نابود خواهد شد. اشاره میکند به اینکه خطر انحراف، خطر جدّی است. مسئله عبارت است از خطر بر اصل اسلام.