قالَ الرّاوی؛ راوی ــ کسی که این قضایا را از نزدیک به چشم خودش دیده است و نقل کرده است ــ میگوید: وَ خَرَجَت زَینَبُ بِنتُ عَلِیٍّ عَلَیه السَّلام؛ یک وقت دیدیم زینب از خیمهها خارج شد، فَنادیٰ یا حَبیباهُ یَا بنَ اَخاه؛ صدایش بلند شد: ای عزیز من! ای برادرزادهی من! وَ جائَت فَاَکَبَّت عَلَیه؛ آمد خودش را انداخت روی پیکر بیجان علیّ اکبر. فَجاءَ الحُسَینُ عَلَیهِ السَّلامُ فَاَخَذَها وَ رَدَّها اِلَی النِّساء؛ حضرت آمدند بازوی خواهرشان را گرفتند، او را از روی جسد علیّ اکبر بلند کردند، فرستادند پیش زنها ــ در میدان جنگ مناسب نبود ــ ثُمَّ جَعَلَ اَهلَ بَیتِهِ صَلَواتُ اللّهِ وَ سَلامُهُ عَلَیهِم یَخرُجُ الرَّجُلُ مِنهُم بَعدَ الرَّجُل.19 آن وقت دنبالهی این قضیّه را نقل میکند. البتّه اگر این عبارات را بخواهیم بخوانیم، واقعاً دل انسان آب میشود از شنیدن این کلمات.