بعضیها آمدند در نقطهی مقابل، گفتند نه آقا، حکومت چیست؛ حضرت میدانست که حکومت نمیتواند تشکیل بدهد؛ بلکه اصلاً آمد تا کشته بشود، آمد تا شهید بشود. این حرف هم یک مدّتی خیلی شایع بود سر زبانها، و بعضی با تعبیرات زیبای شاعرانهای هم این را بیان میکردند. بعد من دیدم بعضی از علمای بزرگ ما هم این را فرمودهاند و حرف جدیدی نبوده است، که «حضرت اصلاً قیام کرد برای اینکه شهید بشود»؛ چون با ماندن نمیشد کاری کرد، گفت پس برویم با شهید شدن کاری بکنیم. این حرف را هم نه؛ ما در اسناد شرعی و مدارک اسلامی این را نداریم که برو خودت را بینداز به کام کشته شدن؛ ما اینجور چیزی نداریم. معنای شهادت ــ که ما در شرع مقدّس میشناسیم و در روایات و آیات قرآن از آن نشانی میبینیم ــ این است که انسان دنبال یک هدف مقدّسی که یا واجب است یا راجح است، برود و در آن راه تن به کشتن هم بدهد؛ این، آن شهادتِ صحیح اسلامی است؛ امّا اینکه آدم اصلاً راه بیفتد برای اینکه من بروم کشته بشوم تا به تعبیر شاعرانهی یکی از علما ــ یک تعبیر اینجوری ــ «خون من پای ظالم را بلغزاند و او را به زمین بزند»، نه، اینها آن چیزی که مال آن حادثهی به آن عظمت است، نیست. در این هم بخشی از حقیقت هست، امّا نخیر، هدف حضرت این نیست. پس به طور خلاصه، نه میتوانیم بگوییم که حضرت قیام کرد برای تشکیل حکومت و هدفش تشکیل حکومت بود، و نه میتوانیم بگوییم حضرت قیام کرد برای شهید شدن؛ یک چیز دیگری است که من انشاءاللّه سعی میکنم بلکه بتوانم در خطبهی اوّل ــ که عمدهی صحبت من هم امروز در خطبهی اوّل همین قضیّه است و در خطبهی دوّم حرف زیادی نخواهم گفت ــ این را بیان کنم.