ما مکرّر عرض کردهایم که فرهنگها تبادل دارند. ما که بحث تهاجم فرهنگی را مطرح میکنیم و بر آن پای میفشاریم، معنایش این نیست که یک فرهنگ نباید از خارج خود چیزی را به خود بیفزاید؛ چرا، منتها در ایران این اتّفاق نیفتاد. در ایرانِ اواخر دوران قاجار که به فرهنگ غرب رو شد و در دوران منحوس پهلوی این معنا شدّت گرفت، آنچه اسمش تبادل فرهنگی، تلقّی فرهنگی، تعاطی3 فرهنگی و تکامل فرهنگی است، در رابطهی با غرب انجام نگرفت. گفتیم یک وقت یک انسان هوشمند عاقلی است که با اختیار خود چیزی را گزینش میکند و میگیرد، این یک جور است؛ یک وقت یک انسانِ مستِ غافلِ بیهوشِ افتادهای است، میآیند یک چیزی را در بدن تزریق میکنند؛ این دو یکسان نیست، این دو کار یک چیز نیست. در داخل کشور ما این دوّمی اتّفاق افتاد. آمدند چیزی را تزریق کردند در کالبد فرهنگ این ملّت و ذهنیّات این مردم، بدون اینکه یک گزینش صحیحی در کار باشد. پس در اسلام ریشهی همهی این معنویّات خوب وجود دارد [امّا] متأسّفانه کار نشده است. یک مدّتی حکومتهای استبدادی، سلاطین، به دنبال آنها متولّیان دین و آخوندهای درباری و روحانیّون وابستهای که طبق نظر آنها حرف میزدند یا حتّی مثل خود آنها و طبق الگوی آنها عمل میکردند، متأسّفانه پایهی اخلاقیّات خوب را در مردم ما ضعیف کرد. آن مقداریاش که مانده است، چیز بسیار ارزشمندی است. شما نگاه کنید این انقلاب، این جنگ تحمیلی، این ایستادگی در مقابل تهدید غرب، این احساس عزّت از استقلال در مقابل ابرقدرتهای عالم، چیزهای کمی نیست. اینها ناشی از آن بقایای فرهنگ اسلامی است که در این مردم رنگ ثابت گرفته است، و خدا را شکر که دشمنان دین فرصت پیدا نکردند که اینها را بخواهند حذف کنند یا کمرنگ کنند یا نابود کنند و از بین ببرند. همین مقدارش این عزّت را، این پیشرفت را، این حرکت عمومی را، این روی صحنه آمدن مردم را، این حذف شدن روابط استبدادی و خودکامگی را به بار آورد؛ و چیزهای دیگری هم انشاءاللّه در آینده به بار خواهد آورد.