اهلبیت پیغمبر را همهی مسلمین قبول دارند. البتّه شیعه اعتقاد به امامت آنها دارد؛ غیر شیعه [گرچه] آنها را امام نمیداند به معنای امامتِ در اصطلاح شیعی، لکن از بزرگان اسلام که میداند، خانوادهی پیغمبر که میداند، مطّلع از معارف و احکام اسلامی که میداند. مسلمین اتّفاق کلمه کنند در عمل به کلمات ائمّه (علیهم السّلام) و اهلبیت پیغمبر؛ این یکی از وسایل وحدت است. البتّه این یک کار فنّی است، کار آسانی نیست، مقدّماتی دارد؛ کسانی که اهل فنّند، اهل حدیثند، اهل علوم وابستهی به حدیثند، میدانند که مقدّمات این کار چیست: باید معیارهای درک حدیث و تلقّی حدیث4 و تحمّل حدیث5 و معیارهای صحّت و اعتبار حدیث مورد توافق قرار بگیرد، باید بر روی رجال حدیث توافق بشود. در گذشته دستگاه خلافت بنیعبّاس ــ عمدتاً بنیعبّاس، مقداری هم بنیامیّه ــ طوری ترتیب دادند که معارف اهلبیت را از ذهنیّت دنیای اسلام بیرون کنند. لذا روایات اینها کم نقل شده است. محدّث حدیث را نقل میکند، برای او فرقی نمیکند [از چه کسی]. خب [وقتی] از حسن بصری، از قتّاده، از دیگران حدیث نقل میکند، چرا از جعفربنمحمّد (علیه الصّلاة و السّلام) نقل نکند؟