رضاخان عاملی بود که وارد شد در صحنه، یعنی واردش کردند در صحنه ــ خود او اوّل هم ملتفت نبود که میتواند؛ انگلیسیها دیدند عنصر بهدردبخوری است برای این کار، واردش کردند ــ برای اینکه بکل نظام دینی را در اینجا به هم بریزد. خود او هم مزاجش مستعد بود. آدم لاتِ بیسروپایی بود که اصلاً مزّهی دین و اسم دین را نشنیده بود؛ در یک خانوادهی بیسوادِ لاابالیِ دور از معارف دینی تربیت شده بود؛ بعد هم که بزرگ شده بود، بین الواط و در قهوهخانهها و میخانهها بزرگ شده بود. اصلاً کسی نبود که با دین سروکاری داشته باشد؛ مزاجش آمادهی این معارضه بود. بنا کردند مبارزه کردن با دین؛ [آن هم] مبارزهی اساسی؛ یعنی به قصد اینکه اصلاً براندازند. اینکه دیدید در سال 1314 شمسی عمّامه را ممنوع کردند، روحانیّت را ممنوع کردند، همه را خانهنشین کردند، حوزهی علمیّه را به هم زدند، این کاری بود که آن سال انجام گرفت وَالّا از اوّلی که آمد نیّتش همین بود. بعد هم این رشته ادامه پیدا کرد؛ در زمانی که او رفت، پسرش محمّدرضا سر کار آمد؛ اوّل که کسی نبود، بعد که بالاخره پادشاه شد، مسلّط بر امور شد، همین نیّت بود و همین هدف بود و همین راه بود، البتّه با شکلهای مدرنتر و پیشرفتهتر. تا روزی که این انقلاب پیروز شد، اینها در این زمینه کار کردند.