حتّی در دوران حکومت بنیامیّه و بنیعبّاس که خلافت به صورت سلطنت درآمده بود، این معنا جزو مسلّمات بود از نظر حاکم و محکوم که حکومت جزئی از اجزای دین است و ادارهی سیاست یکی از تکالیف دینی است. مگر ممکن است جدا باشد؟ دین که آمده است برای ادارهی زندگی مردم، ممکن است از اکثر مناطق زندگی مردم، خود را کنار بکشد؟ یک دستهایی البتّه در طول سالیانی زحمت کشیدند با کمال خباثت و موذیگری که دین را برانند به گوشهی محرابها و گوشهی مساجد و کنج خانهها و حدّاکثر به احوال شخصیّه؛ لکن اسلام این نیست، قرآن این نیست. پیغمبران آمدهاند برای اینکه مردم از اینها در امور دین و دنیایشان اطاعت کنند. خب، انقلاب اسلامی هم بر این اساس به وجود آمد؛ حکومت اسلامی هم بر این اساس به وجود آمد. حکومت اسلامی هم اینهمه برکات به وجود آورد، دنیای اسلام را بیدار کرد. کسانی که به اسلام پشت کرده بودند ــ شخصیّتهای معروفِ مبارز ــ گفتند ما این اسلام را قبول داریم؛ اسلامی که خود را از مسائل زندگی مردم کنار نمیکشد؛ و به اسلام گرویدند. حالا [دشمنان] شروع کردهاند تشکیک در اصل این قضیّه که «آقا به چه مناسبت [دین در سیاست دخالت کند]؟ اصلاً دین و روحانیّت و اسلام برای ادارهی روح مردم است و به زندگی مردم، به سیاست مردم کاری ندارد؛ سیاست امر بدی است، سیاست امر کثیفی است، سیاست دردسر دارد، سیاست ابتلاء دارد، آقایان علما باید پاک بمانند ــ حالا دلسوزی هم میکنند برای علما! ــ تشریف ببرند یک کناری بنشینند و کاری به کار مردم نداشته باشند». بله، معلوم است؛ آقایان بروند کناری بنشینند تا قلدرها، تا رضاخانها، تا محمّدرضاها، تا قاجاریها، تا حکّام وابسته، تا مزدوران اجنبی، تا بندگان شهوات و کسانی که بردهی شهوات خودشان بودند، بیایند امور بندگان خدا را به دست بگیرند، به اینها ستم کنند، ظلم کنند و بر سر ملّتها همان را بیاورند که در طول قرنهای متمادی آوردند! آنها این را میخواهند. امروز این یکی از مصاریع17 بلند تبلیغات دشمن است. توجّه داشته باشید؛ تشکیک در این مسئله.