بیانات سال 1374


ما خودمان در دوران مبارزات وقتی که با رژیم پهلوی مبارزه میکردیم، از کوچک‌ترین حرکتی در دنیا که در جهت ضربه‌ی به جبهه‌ی وسیع استکبار اتّفاق می‌افتاد، احساس قوّت میکردیم. شاید شما تعجّب کنید، بنده یادم هست که وقتی سالازار، دیکتاتور پرتغال ــ یکی از دیکتاتورهای معروف دنیا سالازار بود ــ مُرد، ما اینجا خوشحالی کردیم. حالا پرتغال کجا، ایران کجا؟ سالازار اصلاً چه ارتباطی با ما داشت؟ ما احساس قوّت کردیم، گفتیم یکی از آنها رفت. وقتی ژنرال فرانکوی اسپانیا مُرد، ما اینجا شادی کردیم در دوران مبارزات؛ این‌قدر قضایا به هم وصل است. وقتی یکی از رژیم‌های عربی یک کودتایی در داخل کشورش به وجود آورد، بعد اعلان کرد که ما مسلمانیم و بر اساس اسلام میخواهیم حکومت کنیم، با اینکه یک افسر جوانی بود، از اسلام هم چیزی نمیفهمید و اصلاً اسلامی که او میتوانست بفهمد، با آنچه ما میفهمیدیم خیلی تفاوت داشت، ما اینجا در دوران مبارزه احساس قوّت و قدرت کردیم. همه‌جا همین‌جور است.

«6»