اوّلی که خیلی مهم است و شاید از همه مهمتر این اوّلی است، این است که میخواهند اینجور وانمود کنند به ملّت ایران که ایران آیندهای ندارد؛ ده سال دیگر، پانزده سال دیگر، بیست سال دیگر، شما هیچ چیز ندارید. حالا شما ببینید اگر یک ملّت وقتی به آینده نگاه میکند، ببیند امیدی در آینده نیست، سپیدهای در افق نیست، چقدر این نومیدی، او را میکوبد، آشفته میکند؛ بکل حرکت یک ملّت را، این ناامیدی به هم میزند. اینها قصد دارند چنین ناامیدیای را به وجود بیاورند. البتّه امروز قلب ملّت ما جوشان از امید است. الان هیچ نگرانیای نیست [امّا] کاری است که دارند میکنند برای اینکه بعد از سه سال، پنج سال [به آنجا] برسند. ما از حالا باید توجّه داشته باشیم. حالا از چه راه میخواهند مردم را بیاعتماد کنند و ناامید کنند از آینده؟ یکی از راه تشکیک در تواناییهای دولتمردان و کسانی که ادارهی امور دست آنها است که وانمود کنند اینها آدمهای کارآمدی نیستند. خب بالاخره هر انسانی مادامی که معصوم نباشد خطا دارد. انسان یک خطا را از یک نفر آدم بگیرد، آن را بزرگ بکند؛ مثل اینکه یک عالِم فقیهِ ملّای مسلّط بر تمام فروع فقهی که هر چه از او میپرسند فیالمجلس جواب میدهد و مسلّط است بر تمام فروع، یک جا حواسش پرت بود، گرسنه بود، از خواب پا شده بود، خوابش میآمد، زیاد مطالعه کرده بود، یک فرع را که سؤال کردند، غلط جواب داد. حالا اگر یک عدّهای آمدند همین یک فرع را اینجا گفتند، آنجا گفتند، چاپ کردند، در بلندگو گفتند، سر منبر گفتند و مانند اینها که این آقا این فرع را غلط جواب داد، خب شما ببینید مردمی که این را میشنوند، نسبت به این آقا چه نظری پیدا خواهند کرد! حدّاقل این است که از آن اعتقاد بالای به فقاهت، ساقط خواهد شد که «عجب، ایشان یک چنین اشتباه واضحی کردند!». علما، طلبهها، فضلا، آنهایی که این مسئله را بلدند، عامّهی مردم، سر میجنبانند که «عجب! ایشان اشتباه کردند». خب بله، وقتی که یک خطا را صد بار گفتید، این میشود صد خطا؛ دیگر یک خطا نیست.