بیانات سال 1374


یک جامعه هم مثل یک خانواده است. مثلاً خانواده‌ای مثل خانواده‌ی ملّت کشور آمریکا را در نظر بگیرید؛ از لحاظ فعّالیّت اقتصادی، تولیداتشان بالا است، پیشرفت علمی‌شان خوب است، کارخانه‌هایشان کار میکنند، به همه‌ی دنیا جنس صادر میکنند، درآمد کشور خوب است امّا آن ملّت از آن پیشرفت اقتصادی نمیتواند یک بهره‌ی واقعی بگیرد؛ چرا؟ [چون] در آن کشور امنیّت نیست، در آن کشور معنویّت نیست، جوان در آن کشور نمیداند چه کار باید بکند، لذا خودکشی زیاد است، لذا بزهکاری جوانان زیاد است، لذا بچّه‌ها از سن دوازده‌سالگی و سیزده‌سالگی آدم‌کُشی را یاد میگیرند، لذا خانواده‌ها متلاشی میشوند، زن و شوهر نمیتوانند روی وجود یکدیگر حساب کنند، زن نمیتواند احساس کند که شوهر دارد، شوهر هم نمیتواند احساس کند که زن دارد؛ آنجا خانواده وجود ندارد. یک روزی این حرفها را ما میگفتیم، امروز خود آمریکایی‌ها میگویند، خود مجلّاتشان مینویسند، روشنفکرانشان فریاد میکشند، سیاستمدارانشان یقه میدرانند و میگویند معنویّت از جامعه‌ی آمریکایی گرفته شده است؛ چرا؟ به خاطر اینکه در آن، دین نیست، ایمان نیست. بله، رفاه اقتصادی تا حدودی هست امّا همان رفاه اقتصادی هم باز برای همه نیست، درآمد کلان آن کشور مخصوص یک عدّه‌ای است، بقیّه از آن بهره‌ای ندارند. این، آن جامعه‌ای است که مادّیّت دارد امّا معنویّت ندارد؛ اسلام نمیخواهد این‌جور جامعه‌ای درست کند. اسلام میخواهد، هم مادّه و هم معنا، هم پول و رفاه، هم ایمان و معنویّت، هم پیشرفت اقتصادی، هم شکوفایی اخلاقی و معنوی در جامعه باشد. این است حیات طیّبه‌ی اسلام. فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَة.

«8»