بیانات سال 1374


خب، دستگاه رضاخانی فقط که رضاخان نبود؛ یک عدّه به‌اصطلاح ادبا و اندیشمندان و ایدئولوگ‌های دستگاه رضاخانی هم بودند که طرّاحی میکردند، فکر میدادند؛ آنها نشستند یک طرح دیگری ریختند؛ البتّه با پول، با پشتیبانی، با اداره و فرماندهی و سیاستگذاری رضاخانی؛ آن [طرح] عبارت بود از اینکه یک بساطی در تهران درست کردند به نام مؤسّسه‌ی وعظ و خطابه ــ اینها را شماها نمیدانید، نسل جوان متأسّفانه نمیداند؛ مؤسّسه‌ی وعظ و خطابه مال سالهای 1316 و 1317 است، یعنی دو سال، سه سال بعد از شروع قلع و قمع روحانیّت ــ برای اینکه آن کسانی که میخواهند روحانی بمانند بمانند، منتها در مؤسّسه وعظ و خطابه‌ای که وابسته‌ی به رضاخان است؛ آخوند باشد امّا آخوند رضاخانی، آخوند درباری، آخوندِ در خدمت سیاستهای استکبار. البتّه آن مؤسّسه، اساتید خوبی داشت. من نشریّات مؤسّسه‌ی وعظ و خطابه را در سالهای 1338 و 1339 تقریباً از اوّل تا آخر مطالعه کردم. مطالب بسیار خوب در زمینه‌های گوناگون مربوط به دین، به ادیان، دین‌شناسی، ادیان باستانی، ادیان زمان ما [داشت] که اساتید برجسته‌ای اینها را جمع کرده بودند؛ از لحاظ مطلب کمبود نداشت، فقط همین بود که میخواستند سازمان روحانیّت نباشد. مطالب دینی باشد؛ البتّه آن مطالب دینی به وسیله‌ی غیر متخصّصین نوشته شده بود امّا تاریخ ادیان بود، فلسفه‌ی دین بود که خب اینها چیزهایی بود که میتوانستند آنها روی آن کار بکنند. هدف، سازمان روحانیّت بود در دوران رضاخان. بعد که رضاخان قلع و قمع شد، مردم برگشتند روحانیّون را روی سرشان نشاندند، حوزه‌های علمیّه شلوغ شد، مراجع تقلید مورد تجلیل و تقدیس مردم قرار گرفتند بر اثر آن سخت‌گیری‌های قبلی. دستگاه محمّدرضا شروع کرد همان سیاست را با شکلهای دیگری. شاید در طول عمر طلبگی خودم تا دوران پیروزی انقلاب، چهار جور، پنج جور از نقشه‌های دستگاه پهلوی را خود بنده دیده باشم و کسانی که هم‌دوره‌ی ما هستند، که آخری‌اش در سالهای پنجاه‌وچند، مسئله‌ی تشکیل سازمان اوقاف به شکل پهلوی [بود]؛ به آن شکلی که اواخر دوران پهلوی میخواستند روبه‌راه کنند که روحانیّت را باز زیر مِهمیز سازمان اوقاف و مانند اینها بکشانند.15 عزیزان من! این سیاستی است که سالها دنبال شده است.

«19»