من خیلی متأسّفم که ببینم کسانی که برحسب گمان ما و طبق اطّلاعات ما، انگیزهای از قبیل انگیزههای رژیم پهلوی ندارند و علیالظّاهر جزو خودیها هستند، جزو مسلمانها هستند، اینها حالا همان حرفهایی را بزنند که یک روزی رژیم رضاخان و محمّدرضا با انواع و اقسام سیاستها و تدبیرها میخواستند به راه بیندازند! چرا باید اینجور باشد؟ روحانیّت یک نهاد اصلی است در نظام اسلامی. اگر روحانیّت نبود، اگر این طلبههای معمّم نبودند، اگر این حرکت به سمت اطراف کشور در پانزده سال، شانزده سالِ مبارزه ــ از سال 1341 تا 57 ــ [نبود، چه میشد؟] طلبهها میرفتند به سرتاسر کشور؛ در هر شهری، در هر روستایی، در هر منطقهای، حتّی در پادگانهای ارتشی و تبلیغ مبارزه را میکردند و آن دستگاه هم نمیتوانست [کاری کند]. خب، با یک طلبه چه میکردند؟ با یک طلبهی یکلاقبایی که همهی حقوق ماهانهی او که از حوزهی علمیّه میگیرد به قدر حقوق پنج روز یک کارمند دونپایه است، یک رژیم ستمگر چه کار میتواند بکند؟ میگیرند زندانش میکنند؛ خب، بکنند؛ تاجر نبود که پولش را، سرمایهاش را مصادره کنند؛ کارمند دولتی نبود که حقوقش را ببُرند. زندان میرفت، مردم به او بیشتر علاقهمند میشدند؛ لذا نمیتوانستند با این کاری بکنند. نیروی طلبگی، نیروی روحانیّت با همین وضع رسمی، با همین سازمان، با استفادهی از اعتقاد عمیق مردم به اینها راه افتادند در سراسر کشور؛ نهضت را تبلیغ کردند، امام را تبلیغ کردند، مبارزه را تبلیغ کردند، جمهوری اسلامی را تبلیغ کردند، ضدّیّت با استکبار را تبلیغ کردند، معنای استکبار را به همه فهماندند، وَالّا مردم چه میفهمیدند که آمریکا کیست. مردم ایران سالهای متمادی از سیاست دور مانده بودند. این جوانها و این روحانیّون در گوشهوکنار، در زوایای کشور رفتند و اینها را تزریق کردند. چقدر جوان دانشجو و دانشگاهی که خودشان آن روز از همین تبلیغات روحانیّون استفاده کردند. آن روز به روحانیّون مؤثّری که بودند، میگفتند شما دانشجوها را گمراه میکنید؛ گمراهی از نظر آنها همین بود که آنها را راه به مبارزه بکشانند؛ این تأثیر روحانیّت است. امروز هم گرهگشای مشکلات کشور، بازکنندهی گرههای ریز در وقت لازم، روحانیّون میتوانند باشند.