بیانات سال 1374


من یک وقتی در دانشگاه، چند سال قبل از این گفتم؛12 فقاهت یک مِتُد است، یک شیوه‌ی استنباط است، یک علم است؛ این را باید آموخت. راه برای همه باز است که دین را یاد بگیرند، از دین استنباط کنند امّا استنباط از دین یک متد دارد، یک روش علمی دارد؛ کار عامیانه‌ای نیست، کار بی‌تخصّصی نیست، چیزی نیست که هر کس از هر جا رسید بتواند از قرآن و سنّت استنباط کند. آن دانش اصلی روحانیّت، همین فقاهت است. البتّه فلسفه‌ی اسلامی هست، عرفان اسلامی هست که اینها هم به معنای وسیعِ فقاهت، داخل در فقاهتند. اگر چنانچه متد فقاهت را از وسط بردارند، آن وقت دیگر از دین چیزی باقی نمیماند؛ یک عدّه‌ای از آن طرف می‌آیند دین را با تفسیر مارکسیستی تفسیر میکنند، مگر نبود در ایران؟ دینی درست میکردند که وقتی کتابِ نوشته‌ی آن گروه منافق را ــ که ظاهرشان اسلامی بود، باطنشان مارکسیستی؛ منافق از این جهت بودند ــ میگذاشتیم در مقابل کتابهای فکری و نوشته‌های ایدئولوژیک حزب توده و گروه‌های کمونیستی، با هم مو نمیزد! در زمینه‌ی اقتصاد، در زمینه‌ی تاریخ، همان فلسفه‌ی تاریخی، همان اقتصاد سوسیالیستی؛ همه یکی، فقط اینها اسم خدا و پیغمبر را به آن چسبانده بودند، در آنها اسم خدا و پیغمبر نبود؛ همین. خب، این‌جوری میشود دیگر؛ وقتی دین مفسّر رسمی نداشته باشد، متصدّی و متولّی رسمی نداشته باشد، کار به اینجا میرسد.

«16»