بیانات سال 1374


رضاخان که آمد، یکی از بزرگ‌ترین مسئولیّتهای او، برچیدن بساط روحانیّت بود برای نابود کردن دین. لذا به مجرّد اینکه رضاخان در سالهای 1313 و 1314 قدرت پیدا کرد، شروع کرد بساط روحانیّت را برداشتن. منتها کار رضاخان، کار قلدرانه بود ــ قلدر بود؛ خیال میکرد با قلدری میشود این کارها را انجام داد ــ ممنوع کرد؛ عمامه ممنوع، لباس بلند ممنوع، اسم آخوندی ممنوع، حوزه‌ی آخوندی وجود نداشته باشد. تا آنجایی که از دستش می‌آمد، حوزه‌های قم، مشهد همه را به خیال خود متلاشی کرد؛ البتّه نتوانست. امام عزیز ما جزو طلبه‌های آن دوران است؛ همان دورانی که شدّت فشار و خفقان رضاخانی تصمیم داشت روحانیّت را بکلّی نابود کند. روحانیّت نابود نشد بلکه کسانی مثل امام بزرگوار را به وجود آورد. ایشان میگفتند ــ من خودم از ایشان شنیدم ــ که ما در قم، صبح زود از مدرسه یا از خانه بیرون می‌آمدیم، می‌رفتیم باغهای سالاریه که آن وقت تا شهر یک فرسخ فاصله بود، مشغول درس و بحث و مطالعه میشدیم در این بیابانها، زیر درختها. غروب که هوا تاریک میشد، برمیگشتیم که مأمورین رضاخان ما را نبینند؛ این‌جور درس خواندند. این قدم اوّلش بود؛ بعد که دید نشد [طرح دیگری ریختند].

«18»