نتیجهی این آفت و عیب بزرگ چه شده است؟ نتیجه این شده است که این حکومتهای بریده از ملّتها چون موقعیّت خودشان را متزلزل و پشت خودشان را خالی میبینند، میروند به دامن قدرتها؛ حالا هر قدرتی که آنها را قبول کند. یا به دامن آمریکا میچسبند یا دیروز که شوروی بود به سراغ شوروی میرفتند یا به یکی دیگر از این دولتهایی که سرشان به تنشان میارزد، تکیه میکنند؛ یک رابطهی معکوسی وجود دارد، نسبت معکوسی وجود دارد بین ارتباط با مردم و ارتباط با قدرتها و پناه بردن به قدرتها. هر حکومتی که با مردم خود ارتباطش صمیمانه است به قدرتها بیاعتنا است؛ به آنها نگاه نمیکند، به آنها تکیه نمیکند، به حرف آنها محل نمیگذارد، دستور آنها را به گوش نمیگیرد، به سراغ آنها نمیرود؛ هر حکومتی که با مردم خود رابطه ندارد، با قدرتهای بزرگ گرم میگیرد، به آغوش آنها پناه میبرد، به آنها تکیه میکند، از آنها قهراً حرف میشنود، دستور آنها را اجرا میکند؛ هر حکومتی که به قدرتها نزدیک شد، از مردم خود دور میشود. از آن طرفش هم همینجور است: هر حکومتی که از قدرتهای بزرگ جهانی دور شد، در دل مردم خود جا میگیرد؛ این یک امر روشن و بدیهی است در فرهنگ سیاسی و در معارف سیاسی امروز دنیا. خب این دولتهایی که عرض کردیم و اشاره کردیم که اغلب دولتهای اسلامی متأسّفانه اینجور هستند ــ حالا احتیاطاً نمیگوییم همه؛ اینها غالباً اینجور هستند ــ چون با مردم خودشان رابطه ندارند، آن طرفِ این نسبت این میشود که به آغوش قدرتها پناه میبرند، آمریکا اگر دستوری داد، میگویند چَشم، اگر فرمانی صادر کرد، دستبهسینه در مقابل او میایستند. حالا شما نگاه کنید، ببینید کدام یک از کشورهای اسلامی امروز اینجوری نیستند؟ این یک آفت: جدایی از مردم.