آنوقت نتیجه میدانید چه میشود؟ نتیجه این میشود که وقتی در جامعهی ما کسی گستاخی کرد و یک شبهه را با صدای بلند گفت، به جای اینکه ناگهان از ده تا صدِ ما صدا بلند بشود و جواب شبهه را بدون عصبانیّت، بدون خشم بدهند ــ چون این کار انجام نمیگیرد ــ ما عصبانی میشویم. وقتی کسی یک فکر غلطی را مطرح میکند و نگاه میکنیم میبینیم غلط است، عصبانی میشویم، دعوا میکنیم، جنجال میکنیم؛ در حالی که اگر چنانچه دست ما پُر بود، چرا دعوا کنیم؟ یک نفری مقاله مینویسد، یک حرف بیمنطق و بیاستدلال یا با استدلال غلط را بیان میکند ــ مثل قضیّهی معروف مار و نوشتن مار و کشیدن عکس مار؛ عکس مار میکشد، میگوید این مار است؛ خب مغالطه [است] ــ بلافاصله ده مقاله، بیست مقاله، صد مقاله از حوزهی علمیّهی قم بیرون میآید و در هر روزنامهای، در هر مجلّهای جواب داده میشود، تمام میشود میرود؛ [دیگر] جا باقی نمیماند برای اینکه کسی عصبانی بشود. چرا عصبانی بشویم؟ اینجوری خواهد بود. [چون] این نیست، لذاست که آنجور خواهد شد. آن وقت حیف نیست که حوزهی اسلام را، این دینِ اینجور منطقی و مستدل را، متّهم کنند به اینکه شماها استدلالی نیستید، شماها دعوایی هستید؟ یک دروغ هم روی آن بگذارند و بگویند شماها اهل تکفیرید! میگویند دیگر؛ ما چه کسی را تکفیر کردیم؟ چقدر کافر هستند که ما تکفیرشان هم نکردیم؛ امروز حوزه، تکفیر نمیکند کسی را. خب این هم عیب بزرگ دوّم. پس آنجور که عرض کردم، عیب اوّل مربوط به فقه بود، عیب دوّم که به نظر من بیش از عیب است و واقعاً یک درد بزرگی است که باید زودتر به دادش برسید و شما هم باید برسید، مسئلهی کلام است.