امّا از لحاظ یک دیدگاه دیگر، حوزه دو اشکال اساسی دارد که از این دو اشکال یکی که حتماً در گذشته نبوده است و مال امروز است، یکی هم به احتمال زیاد همینجور است و اشکالی است که دیروز نبوده و امروز هست. امّا آن اشکالی که دیروز حوزههای ما نداشت و امروز دارد، این است که حوزهی دیروز از دنیای زمان خود عقبتر نبود، بلکه جلوتر هم بود. شما نگاه کنید ببینید علمای ما چقدر آن روز ــ در گذشتهی طول تاریخ را عرض میکنم ــ محصول علمیِ فقهی و کلامی برای مردم زمان خودشان دارند؛ همان عدّهی کمی که بودند. اگر در نیشابور یا در بلخ یا در هرات یا در طوس ــ که اقصیٰنقاط دنیای اسلام نسبت به بغداد آن روز بود ــ چند نفر شیعه زندگی میکردند که سؤال فقهی یا کلامی داشتند، شیخ مفید از بغداد آنها را هدایت و راهنمایی میکرد؛ یعنی شیخ مفید از زمان خودش عقب نبود؛ یا اگر در زمان شیخ طوسی دشمنِ مکتب اهلبیت میگفت که «ان لامصنّف لکم»، شما کتاب ندارید، تصنیف ندارید، شیخ طوسی خودش بهتنهایی ناگهان وارد میدان میشد و بزرگترین کتاب رجالی را تلخیص میکرد، اختصاصاً یک کتاب رجالی دیگر مینوشت و یک فهرست هم اختصاصاً مینوشت؛ یعنی شیخ بدون معطّلی رجالِ کشّی را تلخیص کرد، رجال خود را نوشت، فهرست شیخ را هم نوشت؛ یعنی پاسخ بلافاصله درِ خانهی اشکالکننده بود. اگر میگفتند فقه ندارید، ناگهان مبسوط از آب درمیآمد ــ یک کتاب عظیم، پُرفرع، پُرتحقیق؛ البتّه بهحسب سطح تحقیق آن روز ــ اگر محمّدبنزکریّای رازی چهار کلمهی الحادی بر زبانش جاری میشد، فوراً سیّد مرتضای رازی برمیداشت کتاب در ردّ آن مینوشت و نمیگذاشت حرف او بیجواب بماند؛ اگر فلان نویسندهی معاندِ اهلبیت کتابی مینوشت و مسخره میکرد عقاید و اعمال شیعه را، عبدالجلیل رازی قزوینی بلافاصله حقّش را کف دستش میگذاشت و کتاب النّقض را مینوشت؛ اینجوری بود. هر کسی که در زمینههای فقهی یا کلامی ــ بخصوص در این دو زمینه ــ چیزی به شیعه گفت، شیعه با قدرت، با قوّت، به زبان علمی به او جواب داد و سخن تلخ رقیب و حریف و معاند را به خانه نبرد؛ تا این اواخر هم اینجوری بوده.