ششم، تغییر جدّی کتب درسی؛ این مسئلهی کتابهای درسی را باید جدّی گرفت؛ کتابهای درسی باید تغییر کند. بنای بر تغییر کتاب درسی هم باید با هدف صرفهجویی در وقت طلبه باشد؛ یعنی مغنی49 را طلبهی ما میخواند، در حالی که همین مطالبی که در مغنی هست، آنهایی که لازم است، در یک کتاب دیگری، یکدهمِ مغنی، به زبان خیلی خوبی نوشته شده است؛ یک نفر نویسندهی معاصر نوشته؛ چه لزومی دارد ما حرف ابنهشام را بخوانیم؟ چه خصوصیّتی دارد؟ خب مغنی، درس خارج نحو است؛ میبینید استدلال میکند که آیا «واو» برای فلان معنا میآید یا نمیآید، فلان کس گفته است میآید، دلیلش این است، فلان کس به این جواب داده است، امّا جواب او به این دلیل [درست نیست]؛ خب، این درس خارج است؛ مگر ما میخواهیم خارجِ نحو بخوانیم؟ ما میخواهیم بدانیم «واو» در چه معنایی استعمال میشود؛ خب این را در کتاب نوشتند؛ چرا ما بیخود اینهمه وقت به [خواندن] مغنی تلف کنیم، یا اینهمه وقت به [خواندن] مطوّل تلف کنیم؟ آنچه را در مطوّل باید یاد گرفت، در یک کتابی هست یکدهمِ مطوّل؛ آن را بخوانید. چه لزومی دارد که ما برای اصول، کتاب معالم ــ اوّلین کتاب اصولی ــ را بخوانیم که مثلاً مال چهار قرن پیش است؟ در حالی که کتاب معالم، علاوه بر اینکه مطلبش یک مطلب اصولی است و برای متعلّم بالاخره جدید است، عبارات آن هم عبارات مشکلی است؛ خب ما چرا طلبه را به عبارت معطّل کنیم؟