از آن مهمتر، مسئلهی بالندگی است که بالندگی به معنای پیشرفت است؛ یک قدم جلو رفتن، آفاق تازهای را کشف کردن. و بعد عرض خواهم کرد که بالندگی به این نیست که ما در یک بحث، دقّت بیشتری به خرج بدهیم. فرض بفرمایید یک مسئلهای را ملّای قرن ششم، یک جوری استدلال میکرد، ما حالا دقّت بیشتری به خرج بدهیم و بعضی از استدلالهای او را تحکیم کنیم، بعضی را رد کنیم و مسئله را از آب دربیاوریم؛ فقط این نیست، بلکه باز شدن آفاق نویی است، هم در خود علم یعنی فقاهت، هم در محصول علم یعنی مباحث فقهی ــ حالا وقتی در باب فقه مثلاً بحث میکنیم ــ و همینطور اصول، کلام و دیگر مباحث که این احتیاج دارد به حیات. حوزههای علمیّه آن وقتی میتوانند خود را ترمیم کنند و رشد و بالندگی پیدا کنند که زنده باشند؛ حوزهی مرده قادر بر چنین کاری نیست. و شما میدانید که این واقعیّتهای بشری، مثل مجموعههای انسانی، مثل خود انسانند: حیات دارند، مرگ دارند، ضعف دارند، قوّت دارند، بیماری دارند، صحّت دارند؛ مثل جامعه. حوزهی علمیّه هم همینجور است: حوزهی بیمار، حوزهی سالم؛ حوزهی ضعیف، حوزهی قوی؛ حوزهی زنده، حوزهی مرده؛ انواع و اقسام دارد. باید حوزه زنده باشد، سالم باشد، قوی باشد تا بتواند رشد کند و آفاق جدیدی را باز کند و منطقهی جدیدی را در اختیار مستفیدین از فواید خود قرار بدهد. خب این حالا یک مقدّمهای در این زمینه.