اوایل انقلاب در همین قم به مناسبتی ما خدمت ایشان رسیده بودیم. یک صحبتی شد، ایشان گفتند اگر این احمد را ــ همین فرزند عزیزشان و یادگارشان که از میان ما رفت، که بسیار عزیز بود برای امام ــ بگیرند یا شکنجه کنند یا بکشند، که من درست و دقیق یادم نیست امّا یک چیز بزرگی را ایشان در مورد فرزندشان ذکر کردند، من در باطن قلبم هم متزلزل نخواهم شد ــ این تعبیر ایشان بود ــ نه اینکه بخواهم خودم را نگه دارم، تظاهر کنم، تصبّر کنم [بلکه] در باطن قلب. مثل کوه که «لا تُحَرِّکُهُ العَواصِف»6 و «وَقورٌ عِندَ الهَزاهِز».7 عزیزان من! وقتش حالا است؛ از این فضای معنوی و از مواریث و یادگارهای معنویّتی که این فضا از آن انباشته است استفاده کنیم. شاید در همین مدرسهی فیضیّه و در همین آستان مقدّس بوده که از علمای گذشته، دربارهی حالات مرحوم سیّدحسین رضوی ــ از علمای اوایل قرن چهاردهم در قم ــ نقل میکنند که در قنوت وتر دعای ابیحمزه را از اوّل تا به آخر میخواند؛ یک چنین عبادتهایی، یک چنین تضرّعها و توجّههایی. و من از بزرگان حوزه خواهش میکنم مسئلهی درس اخلاق و تهذیب جوانان مستعد و روشن و نورانیای را که در این حوزه فراوان هستند جدّی بگیرند. پس مطلب اوّل، اغتنام فرصتِ این فضا، اغتنام فرصت جوانی، اغتنام فرصت فراغت و نورانیّتی که بحمداللّه در شما هست. این از دست خواهد رفت؛ از همهچیز فوریتر این است، پایهی همهچیز این است.