بیانات سال 1374


بنده چند سال قبل از این به همین شهر سارایوو و بعضی مناطق یوگسلاویِ سابق رفتم11 و مسلمانها را از نزدیک دیدم. هیئت و زیّ12 و زندگی صد درصد غیر اسلامی امّا انگیزه‌ها اسلامی. آن روز هنوز حکومت کمونیستی سر کار بود امّا وقتی میدیدند رئیس‌جمهور یک کشور اسلامی اینجا آمده است، چون مسلمان بودند، می‌ایستادند در خیابانها و از شوق اشک میریختند. در مسجدشان جمع میشدند، لباسهای همراهان ما را که دستشان میرسید یا زنهای آنها چادر زنهایی که در هیئت ایرانی بودند میبوسیدند؛ این انگیزه است؛ [امّا] خب انگیزه که ابدی نیست؛ اگر یک فکر و منطق حسابی و مبلّغ خوب آنجا رفت و این انگیزه را در قالب یک منطق و استدلال ماندگار کرد، کرده وَالّا از بین خواهد رفت. عزیزان من! چه کسی این کارها را خواهد کرد؟ امروز دنیا تشنه‌ی شما است. ایران هم همین‌جور است؛ شهرهای ما، روستاهای ما، ملّت ما، دانشگاه‌های ما. من چون این مطالب را در آن جلسه‌ی [مدرسه‌ی] دارالشّفاء عرض کردم،13 نمیخواهم تکرار کنم. پاسخگویی به این نیاز عظیم از طرف طلبه و جوان فاضل محصّل چه لازم دارد؟ درس خواندن، کار علمی کردن، تحقیق کردن، فکر کردن. این هم نکته‌ی دوّمی که لازم بود عرض کنیم.

«15»