بیانات سال 1374


یک عامل دیگری که وجود داشت که وضع را به آنجا رسانید، و در زندگی ائمّه (علیهم السّلام) انسان مشاهده میکند این معنا را، این بود که پیروان حق که ستونهای اساس واقعیِ آن بنای ولایت و تشیّع محسوب میشدند، از سرنوشت دنیای اسلام اِعراض کردند، بی‌توجّه شده بودند؛ به سرنوشت دنیای اسلام اهمّیّت نمیدادند. یک مدّتی بعضی‌ها یک مقداری تحمّس7 و شور نشان دادند، حکّام سخت‌گیری کردند، مثل قضیّه‌ی هجوم به مدینه در زمان یزید که اینها علیه یزید یک سروصدایی به راه انداختند، او هم یک آدم ظالمی را فرستاد، اینها را قتل‌عام کرد،8 اینها هم بکلّی همه‌چیز را بوسیدند و کنار گذاشتند و فراموش کردند. البتّه همه‌ی اهل مدینه هم نبودند، عدّه‌ای بودند، آن هم با اختلاف فی‌مابین خودشان. درست عکس تعالیم اسلامی عمل شد؛ نه وحدت بود، نه سازمان‌دهی درست بود، نه نیروها با یکدیگر اتّصال و ارتباط کاملی داشتند، [لذا] نتیجه آن شد. دشمن هم بی‌رحمانه تاخت، اینها هم در قدم اوّل عقب نشستند. این نکته، نکته‌ی مهمّی است. دو جناح حق و باطل که با هم دارند مبارزه میکنند، ضربه به هم میزنند، بدیهی است همچنان که جناح حق به باطل ضربه میزند، باطل هم به حق ضربه میزند؛ این ضربه‌ها تبادل پیدا میکند. سرنوشت، آن وقتی معلوم میشود که یکی از این دو جناح خسته بشود؛ هر کسی زودتر خسته شد، او شکست را قبول کرده است.

«9»