یک جهت دیگر و وجههی دیگر در اینجا هست و آن عبارت است از میدان زندگی اجتماعی و عمومی و آنچه مربوط به سرنوشت بشر و سرنوشت ملّتها است. در این زمینه اعتقاد به قضیّهی مهدی و موضوع ظهور و فرج و انتظار، یک گنجینهی عظیمی است که از آن بهرههای فراوانی را ملّتها میتوانند ببرند. شما فرض کنید یک کشتیای را در یک دریای طوفانی؛ انسان در وسط یک دریای طوفانی قرار گرفته است، آب و نان اندکی دارد، وسایل حرکت اندکی دارد، تا هزار فرسخ هم از هیچ طرف خشکی و ساحلی وجود ندارد. این کسانی که در این کشتی هستند، چه کار میکنند؟ اگر کسانی که در این کشتی هستند عقیده داشته باشند که اطراف آنها تا هزار فرسنگ، دو هزار فرسنگ، هیچ ساحلی وجود ندارد ــ فرض کنید چنین عقیدهای داشته باشند ــ آیا هیچ تصوّر میشود که اینها تلاش کنند برای اینکه کشتی را حرکت بدهند و پیش ببرند؟ نه؛ چون مرگِ اینها به نظر خودشان حتمی است. وقتی مرگ انسان حتمی است، دیگر چه تلاشی؟ چه حرکتی؟ امیدی وجود ندارد، افقی وجود ندارد. بهترین کار برای آنها این است که هر کدام در همین مجموعهی کوچکشان به کار خودشان سرگرم بشوند. آن که اهل آرام مردن است، بخوابد تا بمیرد؛ آن که اهل تجاوز به دیگران است، حقّ دیگران را بگیرد تا اینکه خودش یک چند ساعتی بیشتر زنده بماند و از این قبیل؛ هر کسی اهل هر کاری است، سرگرم به آن کار خواهد شد؛ حرکتی، پیشرفتی دیگر نیست؛ این یک جور؛ یک جور هم اینکه کسانی که در همین کشتی هستند، یقین داشته باشند و بدانند که در نزدیکی آنها یک ساحلی هست. حالا دور است یا نزدیک، یا چقدر کار داریم تا به آن برسیم، معلوم نیست، امّا قطعاً یک ساحلی که در دسترس ما است وجود دارد؛ اینها چه کار میکنند؟ اینها تلاش میکنند که خود را به آن ساحل برسانند. اگر یک ساعت هم به آنها وقت داده بشود، از آن یک ساعت استفاده خواهند کرد برای حرکت و تلاش صحیح و جهتدار: فکرشان را روی هم میریزند، تلاششان را یکی میکنند، شاید بتوانند خود را به آن ساحل برسانند. امید، یک چنین نقشی دارد. همینقدر که یک امیدی در دل انسان به وجود آمد، مرگ بالهای خود را جمع میکند و کنار میرود. امید موجب میشود انسان تلاش کند، حرکت کند، پیش برود، مبارزه کند، زنده بماند؛ این نقش امید است.