یک روزی این مملکت، این دانشگاه، این تهران، این پادگانها، این نیروهای مسلّح، این ادارات دولتی، این وزارتخانهها، این دستگاههای اطّلاعاتی، همه و همه تیول14 آمریکا بود. امروز در دورترین نقاط این کشور، در کورهدِههای این کشور اگر این ملّت کسی را طرفدار آمریکا ببینند، سایهاش را با تیر میزنند. یک روزی در این مملکت ملّتی وجود نداشت، آرائی وجود نداشت، مجلسی وجود نداشت، انتخاباتی وجود نداشت؛ همهچیز تشریفاتی، همهچیز صوری، همهچیز دروغی و تصنّعی؛ هیچ چیز وجود نداشت در این مملکت. واقعاً دوران پهلوی برای این ملّت دوران عجیبی بود. مثل اینکه یک کارخانهی عظیمی را در داخل یک سالنی درست کنند که وقتی نگاه میکنید، میبینید کارخانه و تجهیزات کارخانه است [امّا] وقتی نزدیک میروید، میبینید همهچیز از نایلون و از پلاستیک بازیچه درست شده. یک عمارت عظیمی درست کنند با مجسّمهها و ستونها و سقفهای مرتفع که آدم خیال کند یک کاخ عظیم است [امّا] نزدیک بروید، ببینید از برف درست کردهاند. همهچیز در این مملکت صوری و ظاهری بود؛ دانشگاه صوری بود، روشنفکری صوری بود، مجلّه و روزنامه صوری بود، مجلس صوری بود، دولت صوری بود؛ فقط جریان دین که یک جریان عمومی و مردمی بود، حقیقی بود، که به آن هم با نظر بغض و نفرت نگاه میشد. و یک جریان کمرنگتری، خیلی کوچکتری به صورت وطندوستی و میهندوستی هم گوشه و کنار وجود داشت. یک چنین وضعی برای این ملّت درست کرده بودند.