بنده باز در همان دوران، یک کشور دیگری رفتم؛ آنجا هم ظاهراً هشت سال، نُه سال بود انقلاب کرده بودند. رئیسجمهور آن کشور هم یکی از شخصیّتهای معروف آن منطقه بود؛ البتّه حالا نیست، از دنیا رفته است. در خیابانها که با اتومبیل حرکت میکردیم، من نگاه کردم، به نظرم رسید که دکّانها خالی است. بعد دوستان ما که در هیئت ما بودند، رفته بودند خیابانها را گشته بودند، آمدند گفتند در دکّانها هیچ چیز نیست؛ جنس اصلاً نیست. یک تعداد خیلی معدودی جنس ــ چند قلم جنس ــ آن هم به مقدار کم و کوپنی وجود دارد. هشت سال، نُه سال بود که مردم در نهایت عسرت زندگی میکردند. البتّه مثل انقلابهای دیگر در محاصرهی اقتصادی بودند، دشمنانی بهشان حمله میکردند و عرصه را بر آنها تنگ کرده بودند. بعد که ما را بردند و وارد کردند در یک جایی و شب شد و مهمانی دادند، من دیدم رفتار این آقا با این ملّت و این کشور و این انقلاب که مردمش گرسنهاند و دکّانهای پایتختش خالی از جنسند، مثل رفتار حکّام قبل از خودش است که علیه آنها انقلاب کرده بود ــ قبلاً آن کشور مستعمرهی پرتغالیها بوده است ــ مثل رفتار همان سردار پرتغالی [بود] که در اینجا حکومت میکرده؛ همان رفتار و همان تبختر و همان حالت کبریائی! برای ما تعجّبآور بود. آن روز بنده رئیسجمهور بودم، یک طلبهای بودم و زندگی ما هم زندگی طلبگی بود؛ بالاتر از ما هم، امام بزرگوار بود که زندگی او مظهر صفا و سادگی بود. در حالی که ملّت هم با آن عشق و علاقه امام را واقعاً دوست میداشتند و حاضر بودند جانهایشان را هم در راه او بدهند، [امّا] آنجور زندگی میکرد. آن وقت این آقا [اینجور بود]. غرض، انقلابها اینجور بودند. انقلاب ما واقعاً استثنائی بوده است؛ هم از لحاظ شعارها و هدفها، هم از لحاظ روشها، هم از لحاظ کیفیّت به قدرت رسیدن این انقلاب و نابود کردن دشمن و از بین بردن رژیم فاسد قبلی، هم از جهت استمرار راه و قوّت و قدرت سازندگیای که از خود نشان داده است. انصافاً این انقلاب از جهات مختلف فوقالعادگی دارد.