من فکر کردم دیدم شاید بشود صد صفت و خصوصیّت ــ که همین تعبیر «صد» را شاید در بعضی از روایات هم دیدهام که آمده است ــ در امیرالمؤمنین پیدا کرد؛ چه خصوصیّات معنوی مثل علم آن حضرت، تقوای آن حضرت، زهد آن حضرت، حلم آن حضرت، صبر آن حضرت که خصال نفسانی او است، چه خصوصیّات رفتاری او، [به عنوان] یک پدر، یک شوهر، یک شهروند، یک سرباز، یک فرمانده، یک حاکم، یا خصوصیّات او در برخورد با مردم، [مثلاً] یک انسان متواضع، یک عادل، یک تدبیرکنندهی کارهای مردم، یک قاضی؛ صد صفتِ اینجوری شاید بشود برای امیرالمؤمنین شمرد؛ که اگر این صد صفت را کسی بتواند با بیان جامعی، گویا و رسا بیان بکند، [بتواند] اجمالاً یک صورت نسبتاً کاملی از امیرالمؤمنین ارائه بدهد. منتها باز به قدری دایرهی این صفات هم وسیع و گسترده است که برای هر کدام اقلّاً یک کتاب باید نوشت؛ مثلاً فرض بفرمایید ایمان امیرالمؤمنین. البتّه آن خصوصیّتی که من دربارهی آن میخواهم عرض بکنم، ایمان نیست ــ بعد عرض خواهم کرد ــ لکن امیرالمؤمنین یک انسان مؤمن بود؛ یعنی یک فکر، یک ایمان، یک عقیده در اعماق وجود او راسخ بود. خب، این یک کلمه است. با چه کسی مقایسه کنیم این ایمان را که عظمت ایمان امیرالمؤمنین معلوم بشود؟ بنا بر آنچه نقل شده است از آن حضرت، خود او میفرماید: لَو کُشِفَ الغِطاءُ مَا ازدَدتُ یَقیناً؛3 یعنی اگر پردهی غیب برافتد و من غیب را، یعنی ذات مقدّس باریتعالی را، فرشتگان را، بهشت را، جهنّم را و همهی آنچه را ادیان از غیب و ملکوت این عالم بیان کردهاند، با همین چشم ظاهری ببینم، یقین من از آنچه هست، بیشتر نخواهد شد؛ یعنی این یقین مانند یقین کسی است که با چشم سر همهچیز را دیده است. این شاعر عرب میگوید:
اَشهَدُ بِاللّهِ لَقَد قالَ لَنا مُحَمَّدٌ وَ القَولُ مِنهُ ما خَفی
لَو اَنَّ ایمانَ جَمیعِ الخَلقِ مِمَّن سَکَنَ الاَرضَ وَ مَن حَلَّ السَّماء
یُجعَلُ فی کَفَّةِ میزانٍ لِکَی یوفیٰ بِایمانِ عَلیٍّ ما وَفیٰ4
اگر ایمان همهی خلایق را در یک کفّه بگذارند و ایمان امیرالمؤمنین را در یک کفّه، باز سنگِ هموزنِ ایمان علی نخواهد شد. این ایمان [حضرت]. یا فرض بفرمایید سابقهی اسلام که از اوان نوجوانی ایمان آورد به خدا و این راه را پذیرفت و با همهی وجود هم تا لحظهی آخر پیمود. خب، این یک چیزی است که با یک کلمه نمیشود این را بیان کرد. به هر حال اینقدر ابعاد، ابعاد عظیم و ابعاد وسیعی است.