من آن خصوصیّتی که امروز به نظرم رسید مختصری دربارهی آن عرض کنم دربارهی امیرالمؤمنین، و اگر وقت شد، بعد یک خصوصیّت دیگر را هم عرض بکنم، عبارت است از شجاعت امیرالمؤمنین. شجاعت صفت خیلی عظیم و سازندهای است. در میدان جنگ اثر شجاعت این است که انسان از خطر نمیهراسد، وارد میدان خطر میشود و نیروی خود را به کار میاندازد؛ خب نتیجه هم این است که بر دشمن پیروز میشود. مردم دنیا از شجاعت، این را میشناسند. لکن غیر از میدان جنگ، میدانهای دیگری هم برای شجاعت هست که اثر شجاعت در آنها از میدان جنگ مهمتر است؛ میدان زندگی، میدان تلاقی حق و باطل، میدان معرفت، میدان تبیین حقایق، میدان موضعگیریهایی که در طول زندگی برای انسان پیش میآید؛ شجاعت اینجا است که اثر خود را نشان میدهد. یک آدم شجاع وقتی حق را دید و شناخت، دنبال میکند؛ از چیزی نمیهراسد، رودربایستی مانع او نمیشود، خودخواهی مانع او نمیشود، عظمت جبههی دشمن یا مخالف مانع او نمیشود؛ شجاع است. یک آدم غیر شجاع نه، بحث این نیست که بر دشمن پیروز نمیشود، بحثِ این است که گاهی بنای حقیقت با عدم شجاعت انسانها، بخصوص اگر در جامعه دارای منزلت و مرتبهای باشند، فرومیریزد؛ قضیّهی شجاعت این است. گاهی یک حقّی به خاطر عدم شجاعت یک انسانی میشود ناحق، یک باطلی به خاطر عدم شجاعت یک انسانی که باید اظهار نظر کند، میشود حق. این شجاعت اخلاقی، شجاعت اجتماعی و شجاعت در عرصهی زندگی است؛ این شجاعت بالاتر از آن شجاعت در میدان جنگ است. امیرالمؤمنین در میدان جنگ که خب بزرگترین شَجعان بود، هرگز به [هیچ] دشمنی پشت نکرد؛ خب، این چیز کمی نیست؛ داستانش در جنگ خندق که همه به خود لرزیدند و او جلو رفت، داستانش در فتح خیبر، داستانش در اُحد، داستانش در جنگ بدر، داستانش در جنگ حنین؛ هر یک از اینها را که شما نگاه کنید، امیرالمؤمنین را میبینید. در بعضی از این جاها بیستوچهار سالش بوده است، در بعضی جاها بیستوپنج سالش بوده است، در بعضی جاها سی سالش بوده است. یک جوانِ بیستوهفت هشت ساله با شجاعت خود در میدان جنگ، اسلام را پیروز کرد و آن عظمتها را آفرید؛ اینکه مال میدان جنگ.