کلان از کیسهی این ملت میگرفتند، میخوردند و ملت را تحقیر میکردند. اگر شما بخواهید بدانید چگونه تحقیر میکردند، به نطق امام در سیزدهم آبان چهلوسه مراجعه کنید. امام در آنجا قضیهی تحقیر ملت ایران بهوسیلهی عناصر امریکایی - نه بهوسیلهی دولت امریکا - مثل استوار امریکایی در ایران را بیان کردند. منافع را میبردند، سیاستها را بهوسیلهی حکّام این کشور در منطقه دیکته میکردند و بسیاری از مقاصد خودشان را پیش میبردند. انقلاب اسلامی آمد، ناگهان یکجا این را از دست اینها گرفت. این، یک ضربه بر پیکر امریکا بود. سیاست اینگونه است که فوراً دستگاههای سیاسی، خود را با واقعیت وفق میدهند. رژیم امریکا ضربه را خورد؛ لیکن به فکر افتاد که با این واقعیت خودش را وفق دهد. گفتند چه کار کنیم ؟ نقشه این شد که کاری کنند کسانی در این کشور با عنوان انقلاب بر سرِکار بیایند، که رسماً انقلابی باشد، اما باطناً همان ارتباطات و روابط حسنه و بتدریج همان سلطهپذیری را داشته باشند اوّلِ کار، همین هم شد و میخواست بیشتر بشود. اگر حضور قوی و تعیینکنندهی امام نمیبود، همانطور هم میشد. حادثهی سیزدهم آبان پنجاهوهشت هم البته ضربهی محکمی زد؛ امام هم مثل کوه استوار ایستادند. آنچه را که آنها فکر میکردند، بهعکس شد؛ یعنی نه فقط انقلاب به رنگ امریکایی درنیامد، بلکه روح استقلالطلبی و جدایی از نفوذ روزافزون امریکا در مردم تقویت شد. این موجب شد که رژیم امریکا بهطور دائم علیه ملت ایران توطئه کند.