تضّرع و رابطه باطنی با خدای خود فرا خواند و مبارزه با بدی و تجاوز و ظلم و فساد و نیز مبارزه دائم با خودخواهی و خودپسندی و هوسرانی را به او آموخت و بدان توصیه کرد. احکام عمده اسلام بدینگونه شکل گرفته و برنامه اسلام برای زندگی فردی و اجتماعی و اخلاقی و سیاسی بشر، از این ریشهها روییده است. در نظام سیاسی اسلام؛ عدالت اجتماعی، آزادیهای گوناگون، صلح عادلانه، مبارزه با زورگویی و تجاوز، روابط زن و مرد، روابط آحاد مردم در یک جامعه و روابط جوامع با یکدیگر و نیز تزکیه نفس و رابطه باطنی هر فرد با خداوند، همه و همه مبتنی بر آن پایهها و ناظر به درمان آن دردهای کهن وهمیشگی است. امروز هم به رغم ظواهر دلنشین و رنگین زندگی، بشر از همان دردهایی رنج میبرد که در طول تاریخ برده است. اکثر مردم جهان فقیرند و عدّهای معدود، بیشترین ثروت زمین را در دست دارند. اکثر ملتها از پیشرفت علمی بینصیبند و جمعی دانش خود را وسیله زورگویی به دیگران کردهاند. در گوشه و کنار جهان، جنگها برپاست و دیگران هم دائماً از بروز جنگ بیمناکند. در سطح جهان میان کشورها و نیز در اغلب کشورها میان طبقات مختلف، تبعیض وجود دارد. تمدن مادّی غرب، همه را به مادّیگری سوق میدهد و پول و شکم و شهوت، بزرگترین همّتها شده و میشود و بالاخره صفا و یکرنگی و گذشت و ایثار، در بخشهای عظیمی از عالم، جای خود را به نیرنگ و توطئه و حرص و حسد و بخل و دیگر خویهای زشت داده است.