بیانات سال 76


وقتی جان من را میگیری - « توفّی »، یعنی گرفتن جان - بر ایمان، جان مرا بگیر. « وابعثنی اذا بعثتنی علیه »؛ حتّی قیامت، وقتی مرا برمیانگیزی، با این ایمان برانگیز. این دعاست !

امام، آنچه را که از خدا میخواهد - در دعای ابوحمزه، آن هم در دعاهای پرحال و پرشور - نشان دهنده‌ی این است که این، یک نیاز حتمی است. توجه میکنید ؟

جوان، ثبات لازم دارد و این ثبات هم به خودی خود به دست نمی‌آید. باید آن را پیدا کرد. جوان، دائم در معرض تزلزل قرار میگیرد. البته همه‌ی جوانان این‌طور نیستند - نمیخواهم بگویم که هر جوانی این‌گونه است - به‌هرحال، این استعدادِ تزلزل هم مثل بقیه‌ی استعدادها، در جوان هست؛ که این به یک معنا استعداد خوبی نیست. البته به یک معنا هم خوب است؛ چون خودِ این هم یک تحوّل است. از همین هم میتوان استفاده کرد. مرتّب میشود بهتر شد و بالاتر رفت؛ اما باید مواظب باشید که این، وسیله‌ی لغزش، دور افتادن از راه و دور افتادن از خدا نشود و به غلتیدن در پرتگاههایی که انسان باید از آنها پرهیز کند، منتهی نگردد.

شما، جوانان دانشگاه را که با آنها کار میکنید، با این دید نگاه کنید. چگونه میشود جلوِ لغزش و تزلزل را گرفت ؟ با شفّاف شدن و عمیق شدن ایمان. هرچه میتوانید، سعی کنید ایمانتان را عمیق و شفّاف کنید؛ و این، کار دشواری هم نیست، کار خیلی آسانی است؛ به یک معنا آسانترین کارهاست. چرا ؟ چون آن چیزی که شما به آن ایمان پیدا کرده‌اید، هم

«9»