پس شاید بشود اینطور گفت که هرچه توصیف هنر، دقیقتر و ریزتر و زبانش رساتر و بلیغتر است، حوزه و گستره شعورش نیز محدودتر است؛ اما هرچه که زبانش به ابهام نزدیکتر باشد، حوزهاش هم وسیعتر است. علی اىّ حال هنر، مظهر زیبایی است. بیان زیباییها و توصیف تخیّلاتی است که انسان از زیبایی در ذهن خودش دارد.
* سرگرمیهای شما در سنین جوانی چه بود ؟
ما متأسّفانه سرگرمیهای خیلی کمی داشتیم؛ اینطور سرگرمیها آن وقت نبود. البته پارک بود، ولی کم و خیلی محدود. مثلاً در مشهد، فقط یک پارک در داخل شهر بود و محیطهایش، محیطهای خیلی بدی بود. ما هم عضو خانوادههایی بودیم که پدرها و مادرها مقیّد بودند؛ اصلاً نمیتوانستیم برویم. برای امثال من در دوره جوانی، امکان اینکه بتوانند از این مراکز عمومىِ تفریحی استفاده کنند، وجود نداشت؛ به خاطر اینکه این مراکز، مراکز خوبی نبود، غالباً مراکز آلودهای بود. دستگاههای آن روز هم مقداری سعی داشتند که مراکز عمومی را آلوده به شهوات و فساد کنند ! این کار، تعمّداً و طبعاً با برنامهریزی انجام میشد. آن زمانها این را حدس میزدیم؛ ولی بعدها که قرائن و اطّلاعات بیشتری پیدا کردیم، معلوم شد که واقعاً همینطور بوده است؛ یعنی با برنامهریزی، محیطهای عمومی را فاسد میکردند ! لذا ما نمیتوانستیم برویم. بنابراین تفریحات آن وقت ما از این قبیل نبود.