؛ چرا باید خودش را در مقابل کسانی که این راه را تا به حال رفتهاند، کوچک ببیند ؟!
* ما شخصیت دیگری از شما که پدر و رهبرمان هستید، با نام مستعار « امین » میشناسیم. « دلم قرار نمیگیرد از فغان بیتو اسپندوار ز کف دادهام عنان بیتو ». میخواهیم جناب « امین » از نوشتهها و شعرهای حتّی عارفانهشان برای جوان امروزی بگویند. بفرمایید چه شعرهایی داشتهاید و میخواستم از « امین » برای ما بگویید.
عرض کنم حضور شما که ماجرای « امین »، ماجرای دیگر و عالَم دیگری است، عالَم شعر و احساس و اینهاست. البته مقداری راجع به شعر با شما صحبت کردهام؛ چند کلمه دیگر هم صحبت میکنم:
من در دوره جوانی شعر گفتن را شروع کردم و گاهی شعر میگفتم؛ منتها به دلایلی تا سالهای متمادی شعرم را در انجمن ادبی - که آن وقت در مشهد تشکیل میشد و من هم شرکت میکردم - نمیخواندم. حالا عیبی ندارد آن دلیلی را که گفتم به آن دلیل نمیخواندم، بگویم.
علّت این بود که من سابقه زیادی با شعر داشتم، شعر را میشناختم؛ یعنی خوب و بد شعر را میشناختم. در آن انجمن، وقتی که شعری خوانده میشد و اشخاص نامداری هم در آن انجمن