قابل توصیف و بیان نیست. اگر هنر نبود، خیلی از ما فیالضمّیر انسان، ناگفته و توصیف نشده باقی میماند. البته شعبههای گوناگون هنر، هر کدام خصوصیتی دارد. یکی از بهترینهایش که با ادبّیات ارتباط نزدیک دارد، شعر است و شعر، هنر رسا و بلیغی است. زبان شعر، بسیار گویاتر از هنرهای دیگر است؛ یعنی زبان نقّاشی، موسیقی و بعضی هنرهای دیگر، به اندازه زبان شعر، گویا و توانا نیست. البته شعر خوب، نه هر شعری؛ شعری که حقیقتاً هنر تخیّل در آن حضور داشته باشد و لمس شود. ضمناً بعضی از هنرهای دیگر که توصیفشان به دقّت هنر شعر نیست، دایره شعورشان وسیع است؛ مثلاً وقتی شعر فارسی میگویید، فقط یک فارسیزبان از زیباییهای شعر فارسی استفاده میکند، همچنان که از زیباییهای یک شعر عربی، فقط یک عربزبان استفاده میکند. حتّی کسی که عربی را هم بلد است، زیباییهای یک شعر عربی را مثل یک عربزبان نمیفهمد. لیکن نقّاشی اینطور نیست؛ شما یک نقاشی که میکشید، دیگر زبان نمیشناسد، مرز زبان ندارد. موسیقی هم تا حدود زیادی همینطور است. بعضی هنرهای دیگر نیز همینگونه است.