بیانات سال 77


یک جمله را خواست بگوید، آن مفهوم را نتوانست در عربی پیدا کند ! هرچه فکر کرد، دید یادش نمی‌آید. به طرف وزیر خارجه‌اش برگشت و به فرانسوی پرسید که این چه میشود ؟ آن مفهوم را به لغت فرانسوی گفت و عربی معادلش را به رئیسش گفت؛ آن وقت ایشان به من گفت ! جالب این‌جاست که من به‌عنوان مخاطب او که زبانم هم عربی نبود، آن معادل را میدانستم و برایم سخت نبود ! من فارسی زبان بودم و آن آقا لغت عربی خودش را بلد نبود و از راه لغت معنی فرانسوی - عربی، از وزیر خارجه‌اش پرسید ! من در دلم گفتم بیخود نیست شما این‌قدر بدبختید که زبان خودتان را هم بلد نیستید؛ در حالی که شما رئیس کشورتان هستید ! عزیزان من ! این وضع، قبل از انقلاب در ایران هم وجود داشت. خیلی تعجّب نکنید؛ زبان خودشان را بلد نبودند !

تو در اوج فلک چه دانی چیست

که ندانی که در سرایت کیست

تو در داخل خانه‌ی خودت این‌گونه حرکت میکنی، آن وقت دلت میخواهد که زبان به بنگال و به چین و ماچین و به قسطنطنیه برود !؟ معلوم است که زبان، محدود میشود.

البته بعد از انقلاب، تا حدودی تکان خورد. امروز در مناطق جزیرةالعرب - اینها که عرض میکنم، اطّلاع است، حدس و تخیّل نیست؛ خبر دارم -

«7»